۱۴. ناخنهاي خود را کوتاه کنيد: بررسي روايتي کهن
مناخيم ي. قِسطِر
ترجمة عبدالحسين کافي
منابع اسلامي عموماً حکم به لزوم کوتاه کردن ناخنها را از جملة تکاليفي شمردهاند که انبياي پيش از حضرت محمّد صلي الله عليه و آله به آن عمل، و به امتهاي خود توصيه کردهاند. اين عمل را از همين رو، يکي از اعمالِ فطرت دانستهاند.۱ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز از اين دستورات پيروي و آنها را به امّت خود توصيه کرده است. روايتي بسيار مشهور (رايج) منقول از پيامبر، ضمن سفارش به کوتاه کردن ناخنها، تأکيد ميکند که شيطان درون چرک ميان ناخن و گوشت سُکنا ميگزيند.۲ آشکار است که مؤمن بايد نسبت به خطرات مرتبط با حضور شيطان هوشيار باشد؛ سهلانگاري يا بياعتنايي به گرفتن ناخنها نه تنها براي شخصِ بيمبالات، بلکه حتي براي ديگر افراد جامعة اسلامي نيز زيانآور است و حتي ممکن است مانع نزول پيوستة موهبت الهي گردد يا مؤمن را از انجام صحيح به فرايضِ ديني باز دارد. مورد خاصي که ميگويند پيامبر صلي الله عليه و آله ديدگاه خود را در بار? آثار زيانبار ناخنهاي کثيف بيان کرده، در حديثي به نقل از زُهري روايت شده و در پاپيروسي که آن را نبية عبود تصحيح نموده نقل شده است. عبود حديث را چنين خوانده است:۳۱۰. [قال و] حدثني الليث قال حدثني عقيل عن ابنشهاب قال بلغنا ان رسولالله عليه السلام.
۱۱. کان يسأل عن الرؤيا فيجبه ۴ الرجل فاذا ابوا يسألهم مراراً فلم يخبره احد منهم بشيء.
۱۲. فرأ أظافيرهم قد طالت ودخلها وسخ فقال تر [و]ن و تر [و]ن هذا في أظفارهم.
پروفسور عبود متن فوق را ترجمه نکرده است. وي در تعليقات۵ خود فقط اظهار ميکند که «در مجموعههاي رسمي حديثي، مشابهي براي اين روايت نيامده است». و براي اثبات دلمشغولي پيامبر صلي الله عليه و آله و معاصرانش نسبت رؤياها و تعبير آنها به تعداد چشمگيري از منابع استناد ميکند.
پروفسور عبود در بيان اين که روايت فوق نظيري در مجموعههاي رايج ندارد جدّاً محِق است. افزون بر اين، به دليل وضعيت آسيبديد? پاپيروس، در قرائت متن روايت، دشواريهاي فراواني هست؛ برخي اشتباههاي جزئي در قرائت دستيابي به متن صحيح را تقريباً غيرممکن ساخته و معناي روايت را مبهم نموده است.
از متن روايت، چنانکه خوانديم برميآيد که تقابلي ضمني ميان ناخنهاي کثيف و رؤياها در ميان است. ميتوان اين هشدار را از روايتي که ابنابيحاتم رازي نقل کرده است دريافت:
... عن النّبي صلي الله عليه و آله : أنّه قال: کيف تصدق رؤياکم وأظفارکم مملؤءة وسخاً.
ابوحاتم اين روايت را «منکَر» دانسته۶ ، زيرا منابع رجالي فضل بن مختار، راوي حديث را «مجهول» ميشمارند۷ . مراد حديث آشکار است: افراد با ناخنهاي کثيف نميتوانند رؤياهاي «صادق» داشته باشند؛ ميتوان نتيجه گرفت که آنها تنها ميتوانند رؤياهاي نادرست (باطل و أضغاث الأحلام) ببينند.۸
خبر ديگري که خرگوشي نقل ميکند، در معنا مشابه با روايت منقول در پاپيروس است، گو اينکه لفظاً متفاوت از آن است:
فقد روي عن رسولالله صلي الله عليه و آله أنه کان يسأل أصحابه کلّ يوم هل رأي أحد منکم رؤيا فيقصّون عليه رؤياهم فيعبرها لهم، ثمّ سألهم أياماً فلم يقص أحد منهم رؤيا، فقال لهم: کيف ترون و۹ في أظفارکم الرفغ۱۰ وذلک أن أظفارهم قد طالت وتقليمها من الفطرة.۱۱
البته اين نقلي است که در تأليف ابنسيرين گزارش شده است.۱۲
به کمک اين نقلها و روايات، ميتوان خطاهاي چندي را در شيو? قرائتِ خانمِ عبود از متن پاپيروس تصحيح کرد. نتيجتاً تعبير دقيق روايتي که زُهري نقل کرده است، چنين ميشود:
۱۰. [قال و] حدثني الليث قال حدثني عقيل عن ابنشهاب قال بلغنا ان رسولالله صلي الله عليه و آله .
۱۱. کان يسأل عن الرؤيا فيجبه الرجل [ث ـ ]م [انّه ـ ]م أتو [او] سألهم مراراً فلم يخبره أحد منهم بشيء.
۱۲. فرأ أظفارهم قد طالت ودخلها وسخ فقال تر [و]ن و تر[و]ن وهذا في أظفارکم.
پيامبر صلي الله عليه و آله همواره (از اصحابش) راجع به خوابهايشان ميپرسيد و آنان پاسخ ميدادند. سپس (يک بار وقتي که) آنها آمدند۱۳ و او چند بار از آنان سؤال کرد، هيچ يک خبري (در بار? رؤياي خود) به او ندادند؛ پس چون پيامبر ديد که ناخنهاي آنان بلند شده و چرک در آنها نفوذ کرده است. پرسيد:
چگونه (خواب ـ K) ۱۴ ببينيد يا (خواب) [به شما] نشان داده شود،۱۵ در حالي که۱۶ اين (يعني چرک) در زير ناخنهايتان هست؟!
مقصود روايت روشن است: مؤمنان با ناخنهاي بلند۱۷ از ديدن خوابهاي راست و صادق محروم ميشوند.
وجود چرک زير ناخنهاي مؤمنان گاه حتي ضررهاي بيشتري براي اعمال ديني خود پيامبر دارد که به اين مطلب در حديثي ديگر اشاره شده است. روزي پيامبر صلي الله عليه و آله غافل شده، مرتکب سهو در نماز گرديد؛ او علّت خطاي خود را عمل برخي از شرکت کنندگان در نماز ـ که ناخنهاي خود را تميز نکرده بودند ـ بيان نمود.۱۸پيامد مهم ديگر ـ که ممکن است تداوم وحي نبوي را به مخاطره اندازد ـ بنا به روايتي ديگر، با فرمان کوتاه کردن ناخنها ارتباط دارد. هنگامي که فرشته، جبرئيل مدّتي از ابلاغ وحي به پيامبر باز ايستاد، پيامبر صلي الله عليه و آله به مؤمنان نگرانِ خويش توضيح داد که اين امر نتيجة بيتوجّهي آنان در کوتاه کردن ناخنها، اصلاح شاربها و تميز نگهداشتن مفصل انگشتانشان بوده است.۱۹
1.. به عنوان مثال، نک. السنن الکبري، ج ۱، ص ۱۴۹؛ معرفة السنن والآثار: ج ۱، ص ۳۹۰ ـ ۳۹۱؛ نيل الأوطار، ج ۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۳؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۳۷۱ ـ ۳۷۴، ش ۲۶۴۸ ـ ۲۶۵۲، ۲۶۵۴، ۱۳۰ ـ ۱۳۳؛ عمدة القاري: ج ۲۲، ص ۴۴ ـ ۴۶ و [نيز]، نک. تعريف «فطرت»، ص ۴۵: «الفطرة خمس أي خمسة أشياء وأراد بالفطرة، السنة القديمة التي اختارها الانبياء عليهم السلام واتفقت عليها الشرائع فکأنها أمر جبلي فطروا عليها» [؛ فطرت، پنج يعني پنج چيز است و مقصود حضرت از فطرت، سنتي کهن است که انبياء عليهم السلام آن را برگزيدهاند و شرايع بر آن اتفاق دارند، گويا که اين سنت، امري فطري است که بر آن آفريده شدهاند]؛ فتح الباري، ج ۱۰، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۵؛ فضل الله الصمد في توضيح الأدب المفرد، ج ۲، ص ۶۸۰، ش ۱۲۵۷؛ قوت القلوب، ج ۴، ص ۸ ـ ۹؛ منح المنّة في التمسک بالشريعة والسنة، ص ۲۱؛ نزهة الناظرين، ص ۵۹؛ الظَفَر بقَلم الظُفر، نسخة خطي، برگ ۳۶۸ ر؛ الإسفار عن قلم الأظفار، نسخة خطي، دانشگاه حبرو، يهودا عربي ج ۴، ص ۷۴۹، برگهاي ۱ پ ـ ۲ ر؛ فيض القدير، ج ۳، ص ۴۵۵، ش ۲۹۵۳. مقايسه کنيد با استدلال متفاوتي که وصابي بيان نموده است؛ البرکة في فضل السعي والحرکة، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵: «پاکيزگي، يکي از شرايط دينداري است (وقال ـ صلي الله عليه وسلم ـ : بني الدين علي النظافة)؛ يکي از لوازم نظافت کوتاه کردن ناخنهاي خود است. اين دستوراتِ مشتملِ بر کوتاه کردن ناخنها، در تفاسير قرآن، ذيل سورة بقره، آية ۱۲۴ آورده شده است: «و چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتي بياموزد»؛ براي نمونه، نک. تفسير الطبري، ج ۲، ص ۹ ـ ۱۰، ش ۱۹۱۰ ـ ۱۹۱۴؛ الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲؛ تفسير القرطبي (= الجامع لأحکام القرآن)، ج ۲، ص ۹۸؛ أحکام القرآن، ج ۱، ص ۶۶؛ تاريخ الخميس، ج ۱، ص ۲۰۸؛ سنن دار قطني، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ مُوضح أوهام، [الجمع والتفريق]،
ج ۲، ص ۱۹۹، ج ۱، ص ۱۴؛ جُزء فيه أحاديث أبيمحمّد سفيان بن عينية، نسخة خطي، ظاهرية، حديث ۱۸، برگ ۲۶۴ پ، مقايسه کنيد با الخصال، ص ۲۷۱، ش ۱۱؛ کنز العمّال، ج ۹، ص ۱۷۰، ش ۱۳۷۵؛ غِذاء الألباب لشرح منظومة الآداب، ج ۱، ص ۳۸۱.
2.. براي ديدن نقلهاي مختلف، نک. فردوس الأخبار، نسخة خطي، چِستربيتي ۳۰۳۷۷، برگ ۱۱۶ پ، ذيلِ «قلّم أظفارک فإنّ الشيطان يقعد علي ما طال منها»؛ اتحاف السادة المتقين بشرح أسرار إحياء علوم الدين، ج ۲، ص ۴۱۰ ذيلِ (شيطان در اين حديث به «ابليس» تفسير شده با تعبير ديگر [مضمون] اين حديث، چنين است: «قُصّوا أظافيرکم فإن الشيطان يجري ما بين اللحم والظفر»، همان، ص ۴۱۰ پايين)؛ الظفر، برگ ۳۶۸ ر؛ الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۱۱۳، فوق؛ الحدائق الناظرة، ج ۵، ص ۵۷۰ (عن ابيجعفر عليه السلام قال: «إنما قصّ الأظفار لأنّها مقيل الشيطان ومنه [يکون] النسيان...» ؛ ... عن ابيعبدالله عليه السلام قال: إنّ أتسرو أخفي ما يسلّط الشيطا من ابنآدم ان صار يسکن تحت الأظافير...)؛ مقايسه کنيد با مکارم الأخلاق، ص ۲۵، پايين.
3.. بررسيهايي پيرامون پاپيروسهاي ادب عربي، ج ۲؛ تفاسير قرآن و حديث، ص ۱۶۶، مدرک ۶، ش۶، ۱۱، ص ۱۰ ـ ۱۲.
4.اين کلمه در متن اصلي اين چنين ضبط گرديده است، گرچه ظاهراً صحيح آن «فيجيبه» است. (م)
5.. همان، ص ۱۶۸.
6.. علل الحديث، ج ۲، ص ۲۸۲، ش ۲۳۴۹.
7.. براي نظرات منفي در بارة او، نک. الجرح والتعديل، ج ۷، ص ۶۹، ش ۳۹۱ (احاديثه منکرة، يحدّث بالأباطيل)؛ ميزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۵۸ ـ ۳۵۹، ش ۶۷۵۰؛ لسان الميزان، ج ۴، ص ۴۴۹، ش ۱۳۷۴.
8.. دربارة تمايز ميان رؤياهاي صادق و کاذب، بطور نمونه، نک. تعطير الأنام في تعبير المنام، ج ۱، ص ۳ ـ ۴.
9.. «و» در نسخه، مفقود است.
10.. در نسخه، «الرفع» است.
11.. البشارة والنِذارة، خرگوشي، نسخة خطي Br Mus. Or ۶۲۶۲. برگ ۶ الف.
12.. تفسير الأحکام الکبير، ص ۲۳.
13.. به نظر ميرسد که قرائت خانم عبود: «أبوا؛ آنها خودداري کردند»، بيوجه است.
14.احتمالاً مقصود از اين حرف، «قِسطر» (نويسندة مقاله) است.
15.. اين تعبير دربارة خوابها را مقايسه کنيد با: الدر المنثور، ج ۳، ص ۳۱۱ ـ ۳۱۲ (يراها المؤمن أو تري له)؛ محاضرات الاُدباء، بيروت: ۱۹۶۱، ج ۱، ص ۱۴۹ (يراها الرجل أو تري له)؛ شرح المواهب اللدنية، ج ۷، ص ۱۶۳.
16.. اين «و» در قرائت خانم عبود، مفغول و مبهم است، البته [در] معناي حديث.
17.. برخي از مختصرات شيعي مرزي آشکار ميان مردان و زنان ترسيم کردهاند: «در حالي که مردان مأمور به کوتاه کردن ناخنهاي خود هستند، زنان، مأمورند که ناخنهايشان را وا نهند تا رشد کند؛ زيرا «اين برايشان زيباتر است»، نک. الحدائق الناظرة، ج ۵، ص ۵۷۱، پايين تا ص ۵۷۲، قال رسول الله صلي الله عليه و آله للرجال: «قصوا أظفارکم وللنساء اترکن فإنّه أزين لکن»؛ مکارم الأخلاق، ص ۲۶، (اما با کمال تعجب: «وقال للنساء: «لا تترکن * من أظفارکن» که خطا به نظر ميرسد».
* در هيچ يک از نسخهها و چاپهاي موجود «لا تترکن» نيست و ممکن است اين عبارت، از تصحيفها و تحريفهايي باشد که در چاپ ديگر اين کتاب يافت ميشود. براي اطلاع بيشتر، نک. مکارم الأخلاق، طبرسي، قم، ۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۱۵۵، ح ۲۰ و مقدّمة همين جلد. (م)
18.. نک. خلق الإنسان، ص ۲۲۹؛ نوادر الاصول، ص ۴۵: (... انه سها في صلاته فقال: «مالي لا اوهم ورفغ أحدکم بين ظفره وأنملته...)؛ الفائق، ج ۴، ص ۸۳: (فأوهم في صلاته... وکيف لا اوهم. أوهم را چنين معنا و تفسير کردهاند: أوهم في کلامه وکتابه إذا اسقط منه شيئاً)؛ کنز العمّال، ج ۶، ص ۳۷۵، ش ۲۶۸۲ ـ ۲۶۸۳؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۲۳۸؛ فتح الباري، ج ۱۰، ص ۲۹۱؛ الدرّ المنثور، ج ۱، ص۱۱۳؛ ذيل ماده «رفغ»، «وهم» (شکلهاي نقل شده را، نک. «لا أهِم، لا اَيهم، لا اُهيم»)؛ النهاية في غريب الحديث، ذيل مادههاي «وهم» [و] «رفغ»؛ تفسير قرطبي، ج ۲، ص ۱۰۲؛ أحکام القرآن، ج ۱، ص ۶۶ ذيل.
19.. الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۱۲؛ إتحاف، ج ۲، ص ۳۹۹؛ الفائق، ج ۴، ص ۸۳؛ الحدائق، ج ۵، ص ۵۶۹؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۳۷۵، ش ۲۶۸۱؛ کتاب الدين والدولة، ص ۶۲؛ مکارم الأخلاق، ص ۲۵ ذيل.