مردود دانستند؛ ۲) آنهايي که نقاط اصلي ديدگاههاي وي را پذيرفتند؛ ۳) و کساني که تلاش خود را در بهبود و اصلاح اين ديدگاه معطوف داشتهاند.
گروه نخست در نخستين دههها پس از انتشار کتاب مبادي فقه اسلاميِ شاخت به صحنه آمدند. به جز اندک غير مسلماناني که در اين گروه جاي داشتند،۱ چهره نمايان گروه را محقّقان مسلماني تشکيل ميدادند که با تحقيقات غربي آشنا بودند. نقطة عزيمت اين عالمان اين فرض بود که نقل مستمر حديث نسبتاً زود و در قرن نخست هجري پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله وجود داشته که گاه در مجموعههاي شخصيِ افراد ـ و به عقيدة برخي، غالباً به اين صورت ـ مکتوب ميشده است. اين مطالب که از طريق درس، املاء، و استنساخِ متون مکتوب به شاگردان انتقال مييافت، خود ميراثي را فراهم آورد تا مؤلّفان جوامع حديثي در قرن دوم، بتوانند احاديث را از آنها استخراج کنند. اين جوامع مجدداً مورد استفادة مدوّنان بعدي قرار گرفت.۲ از آنجا که اين دسته از محقّقان به وجود شواهدي دال بر نظرية نقل مستمر حديث اطمينان داشتند، بيدرنگ نتيجه گرفتند که بخش اعظم رواياتي که بعدها به جوامع حديثي درآمدهاند لاجرم قديمي و اصيلاند. عمدة شواهد اينان روايات سيره به معناي عام بود که از مجموعههاي حديثي، کتب تراجم و رجال، و فهرستهاي تدوينيافته از قرن سوم تا پنجم هجري استخراج ميشد. به ندرت خودِ احاديث را به محک هر گونه نقد و
1.. از جملة ايشان يوهان فوک (درباره واکنش او نگاه کنيد به موتسکي، مبادي، ص ۲۹) و نبيّه عبود (درباره او ادامه را ببينيد) است.
2.. Cf. Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, I (Leiden, ۱۹۶۷), ۵۳-۲۳۳; Muhammad HamidullAh, "History of the Early Hadith Compilation", in Sahifah Hammam ibn Munabbih, ۱۰th ed. (Luton, ۱۹۷۹), ۱-۱۱۱ [the ۱ st edition in Arabic, Damascus, ۱۹۵۳; the first English edition, Luton, ۱۹۶۱]; MuooafA al-SibA‘i, al-Sunna wa makanAtuhA fi l-tashri‘ al-islAmi (Cairo, ۱۹۶۱ [but already written in the ۱۹۴۰s]) ۱-۲۳۵; Muhammad ‘AjjAj al-Khatib, al-Sunna qabla l-tadwin (Cairo, ۱۹۶۳); Nabia Abbott, Studies in Arabic Literary Papyri, II: Quranic Commentary and Tradition (Chicago, ۱۹۶۷), ۱-۸۳; Muhammad M. Azmi, Studies in Early Hadith Literature, ۲nd ed. (Indianapolis, ۱۹۸۷) [۱st ed. Beirut, ۱۹۶۸].
برخي از اين نويسندگان تنها گلدتسيهر را مورد انتقاد و حمله قرار دادهاند؛ با اين همه، نقد آنان را ميتوان متوجه شاخت هم دانست، چراکه آراي گلدتسيهر را به گونهاي تند و افراطي تفسير ميکنند. نيز نگاه کنيد به موتسکي، مبادي، ص ۳۵ ـ ۴۵.