۱۰. برخي شيوههاي تحليل اسناد با تکيه بر رواياتي با مضمون تحقيرآميز دربارة زن در کتابهاي حديثي ۱
خوتير يُنبُل
ترجمة سيدعلي آقايي
در کتابهاي رسمي حديث اسلامي کليگويي درباره زن بسيار است. در ذيل کوشش ميکنم تا برخي از کليگوييهاي تحقيرآميزتر تا واضع خاص آن رديابي شود.
بسياري از مسلمانان چنين کاري را غيرضروري ميدانند: در نظر ايشان روايتي که در يکي از کتب سته (جوامع رسمي حديث) آمده باشد، نياز به تحليل تاريخي ندارد، خصوصاً اگر در بيش از يک جامع حديثي از جمله صحيح بخاري يا مسلم يافت شود. از نظر آنان، وجود روايت در اين کتابها براي اثبات تاريخيبودن اسناد آن به پيامبر کافي است.
با اين حال، ظاهراً از زمان انتشار پژوهشهاي گلدتسيهر و شاخت و با مطالعات جديدتري که تبييني نو از آنها ارائه کردهاند، پرسش از تاريخگذاري، منشأ و/يا مرجع اصلي اين کليگوييها توجه اکثر خوانندگان غربي و چهبسا تعداد قابل ملاحظهاي از خوانندگان مسلمان را به خود جلب کرده است. صفحات بعدي بهويژه براي آن دسته از خوانندگان غربي يا مسلمان مناسب است که معتقدند وجود يک روايت منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله در يکي از جوامع رسمي حديث بهخوديخود مستلزم آن نيست که اين انتساب تاريخي هم باشد.
پژوهش حاضر همزمان دو هدف را ميجويد:
علاوه براينکه کوشش ميشود پاسخهايي (احتمالي) براي پرسشهاي بالا فراهم آورد، تجربهاي در رديابي احاديث از مسيرهاي متداول ـ و گاه نهچندان متداول ـ تا قديميترين جوامع حديثي بهدست ميدهد. بسياري از خوانندگان در اين سرگرمي مجرّبند و احتمالاً صفحات بعد حاوي دستورالعملهايي است که ديگر بدانها نياز ندارند. اما در ادامه بهطور خاص کساني که در گذشته در اين کار با مشکلاتي مواجه بودهاند و حتي آن دسته از خوانندگاني که ميپندارند در رديابي احاديث تا منابعشان مهارت کافي دارند، توصيفي از شيوههايي نسبتاً کارآمد خواهند يافت که پيشتر هيچگاه تبيين نشدهاند و ممکن است تا اندازهاي بهکار آيند.
اختصاراتي که در اين مقاله استفاده شدهاند، عبارتند از:
C: Concordance et indices de la tradition musulmane;
H: A. J. Wensinck, Handbook of early muhammedan tradition;
فهرستِ H: فهرست شمارهگذاري شدة عناوين همة کتابها و ابواب جوامع نهگانة حديثي است که C نيز بر آن مبناست؛ رجوع کنيد به: H، ص XVI-XI.
* * *
قصد داريم کاوش خود را با روايتي آغاز کنيم که در آن ظاهراً پيامبر از زن بهعنوان بزرگترين مايهي اغوا (در عربي: فتنه)ي مرد در زندگي ياد کرده است. اين پژوهش با جستجوي «فتنه» در H شروع ميشود. با جستجو ذيل «مرد» (که حتي فهرست نشده) و «زن» (که فهرست شده۲ ) هيچ ردي از آن ديده نميشود که احتمالاً از آن روست که اين کلمات بسيار عموميتر از فتنهاند و بنابر قواعد پاية فهرستنويسي، از آن صرفنظر شده است. ارجاعات سريع يافت ميشود (ص ۷۸)، اما اطلاعات به عبارت «زنان بزرگترين فتنهاند» (نه لزوماً نسبت به مردان)
محدود ميشود. براي اطمينان بيشتر به C نيز مراجعه ميکنيم؛ آنجا رديابي اين روايت اطلاعات نسبتاً بيشتري بهدست ميدهد، زيرا فتنه مدخل تقريباً پربسامدي است و فهرست گزينهاي در اختيار مينهد: ج ۵، ص ۶۱، سطر ۵۳ که ظاهراً اميدبخش است ولي آنطورکه انتظار ميرفت مفصّل نيست و نسبت به H ارجاعات کمتري فهرست ميکند، بنابراين پيش از بررسي ارجاعاتي که آنجا ذکر شده،۳ بيشتر ميگرديم. سرانجام در ص ۶۳، سطر ۳۴ به بعد کليدواژه را در سياق مورد نظر مييابيم. با مقايسة ميان ارجاعات C و H معلوم ميشود که با يک روايت سروکار داريم.
حال که رديابي روايت مورد نظر کامل شده است، ميتوانيم به پرسش زير بپردازيم:
اگر بر مبناي پژوهشهاي حديثي غربي نخواهيم بپذيريم که اين روايت صرفاً به اين دليل که روايتي بهاصطلاح رسمي است و در چند کتاب از کتب سته موجود است، منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله است، دراينصورت آيا ميتوان کسي را يافت که عاملِ نشر اين روايت بوده و سپس نسبت آن به پيامبر صلي الله عليه و آله را جعل کرده باشد؟ براي حل اين مسئله لازم است به تحليل اسانيد آن ـ مثلاً با ترسيم شبکة اسناد ـ بپردازيم. اما به جاي اينکه تکتک طرق (isn?d strands) را از همة جوامع حديثي ـ که بنابر H و C اين روايت در آنها آمده است ـ بازنويسي کنيم و سپس در يک طرح آنها را با يکديگر ادغام کنيم تا دريابيم اين شبکة اسناد ما را به کجا ميرساند، پيشنهاد ميشود ميانبر بزنيم: از تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف۴ مِزّي استفاده کنيم.
توصيه ميشود براي مطالعه از چاپ مناسب تحفة که در دسترس است، بهرهگيريد. ما به وقت خود يافتههاي خود از آنجا را با منابع مقايسه خواهيم کرد.
اما براي رديابي روايت در مزّي، نخست بايد آن را دستکم در يکي از جوامعي که در H يا C فهرست شده، بيابيم تا نامهاي صحابه و ديگر راويان اسنادش را بهدست آوريم؛ از جوامعي که در C احصا شده، آن را انتخاب ميکنيم که ميدانيم شمارهگذاري و تبويب آن با آنچه ونسينک استفاده کرده، تطابق دارد. بنابراين بخاري چاپ کرل يا مسلم يا ابنماجه چاپ محمد فؤاد عبدالباقي يا دستکم يکي از ارجاعات به ابنحنبل را بسته به اينکه کدام مجموعه در دسترستر است، استفاده ميکنيم؛ انتظار ميرود که در جستجوي روايت در هيچيک از اين موارد با مشکلي مواجه نشويم. نام صحابياي که بدست ميآوريم أسامة بن زيد است که ظاهراًٌ اين روايت را براي أبوعثمان (عبدالرحمن بن ملّ) النهدي نقل کرده است. تا اينجا که همه چيز روبهراه است.
در اينجا طرح اين پرسش بجاست: آيا نام صحابياي که از يک جامع حديثي بهدست ميآيد لزوماً همان است که در ديگر جوامع حديثي آمده است و ما را از مراجعه به آنها بينياز ميکند؟ پاسخ اين است که: بله، در اکثر موارد چنين است، زيرا اين پديدهاي خاص در آثار حديثي اسلامي است که پس از ترسيم اولين شبکة [اسناد] با جزئيات بيشتر به شرح آن خواهيم پرداخت؛ پس از آن ميتوانيم وجوه مختلفي را که شبکه به ما عرضه ميکند، چنانکه بايد تحليل کنيم. همانطورکه بزودي درمييابيم نظريهپردازي دربارة خاستگاه و مراحل تطوّر اسانيد بدون بهرهگيري از يک ابزار کمکي ديداري عملي نيست.
اينک به جلد نخست مزّي بازميگرديم؛ در فهرست راهنما که پيش از متن کتاب آمده (ص ۳۱ به بعد مقدمة مصحح) جاي مُسند أسامة بن زيد را مييابيم. از اسنادي که در جامع حديثي مورد مراجعه، يعني ابنماجة۵ يافته بوديم، معلوم ميشود که نام تابعي أبوعثمان النَّهدي است. با جستجوي اين شخص در ميان راويان أسامة که در فهرست جلد اول آمده و با علامت * مشخص شدهاند، نکات زير را درمييابيم:
1.تقديم به مرسده، مانوئلا و ماريبل.
2.. اين کار در کل تجربة خوبي براي مقايسهي ارجاعاتي است که ذيل مدخلهاي مختلف آمده ولي ناظر به يک روايتاند تا بفهميم يک يا چند روايت در جايي که بايد، فهرست شدهاند يا نه. در مورد حاضر، هنگام بررسي معلوم ميشود که يک ارجاع به ابنحنبل (ج۳، ص۲۲) بايد حذف شود زيرا دربارة روايتي متفاوت ـ گرچه تاحدّي مربوط ـ است.
3.. با بررسي بيشتر مشخص ميشود که آنها صرفاً عنوان باب هستند؛ [روايات] تنها در اندکي از جوامع يافت ميشوند و چنانکه بايد در C فهرست شدهاند هرچند با ترتيبي متفاوت.
4.. دربارة اين نويسنده و کتابش و نيز روشي که در آن بکارگرفته، نگاه کنيد به:EI۲، ذيل «مزّي» (يُنبُل).
5.. ج ۲، ص ۱۳۲۵.