لازم است رفتار مدارس يهودي در دوران تلمودي را همان الگويي بدانيم که نظام إسناد براساس آن به سنّت اسلامي انتقال يافت. پس از آنکه اصل توثيق متن روايت از طريق ذکر إسناد و سلسلة راويان تثبيت شد، برخي مشابهتهاي ظاهري تطوّر و تکامل پيدا کرد. از سوي ديگر، اين امر کاملاً طبيعي بود که در جريان تطوّر و تکامل نظام إسناد اسلامي، برخي اوصاف و احوال خاص اين نظام پديد آيد. با اين همه، برخي تعابير و اصطلاحات در دست است که نميتوانستهاند در آن زمان يکباره و ارتکازاً جعل شده باشند. فيالمثل به کارگيري «شهد» و مشتقات آن در اصطلاحات إسناد،۱ کاربرد «هيعيد» در متون سنّت يهودي را به خاطر ميآورد. نمونههاي فراواني از اين امر در رسالة «عِدُيوت» هست که بر همين اساس «شواهد» (testimonies) ناميده شدهاند. بي هيچ ترديد، اصطلاح حديثِ مسلسل در اطلاق بر زنجيرة متّصل راويان، برگرفته از شِلشيل شموعا۲ است و واژة سِلسِلة با شَلشِلِتِ عبري در ترکيباتي چون شَلشِلِت يُحَسِن و شَلشِلِت ها-أبُت۳ مطابقت دارد. باب به معناي فصل و بخش، که پيشتر فرانکل۴ ريشة عبري آن را نشان داده بود، واژهاي دخيل است که دقيقاً از کاربرد زباني متون سنّت يهودي وارد شده است. ابناسحاق که در نوشتههاي خود تعابيري چون امر، ذکر، قصه، شأن و خبر را به کار ميبرد، هيچگاه «باب» را به اين معنا به کار نبرده است. و دست آخر اينکه «إسناد» به معناي لغوياش، همان «أشمَختا»ي عبري را تداعي ميکند. أشمَختا در يهوديت يعني تکيه کردن يک سنّت بر آيهاي در عهد عتيق که در آن آيه، به اين سنّت اشارهاي بيابيم.
تا اينجا اسلام و مسلمانان را صرفاً طرف گيرنده به شمار آورديم؛ امّا در روي ديگر سکّه ممکن است پس از اقتباس کلّيّت نظام إسناد از ادبيّات سنّت يهودي، چنين نظامي از طريق مدرسة إسناد اسلامي به سنّت يهودي بازگشته باشد. از همين رو، به رغم فراواني اسامي راويان در متون تلمودي، هيچ کس در آنجا تا پيش از دوران اسلامي تلاشي نکرده بود که اسامي راويان و ناقلان [در سنّت يهودي] را نظم و ترتيب تاريخي بخشد. قديميترين تلاش به جا مانده براي تنظيم تاريخي نام راويان، سِدرِ تنّائيم و أمورائيم است که بعد از سال ۸۸۵ ميلادي تدوين يافته است.۵ پس از آن، نامة گائون شريرا در ثلث آخر قرن نهم ميلادي تأليف شده است. از سوي ديگر، تاريخِ قديميترين مکتوب عربي در باب نقد إسناد به حوالي نيمة قرن هشتم ميلادي بازميگردد.۶ از آنجا که آثار يهودي فوق در مناطق اسلامي نگاشته شدهاند، معقول است بگوييم يهوديان اين دوره، در اين توجّه تاريخي وامدار و تأثير يافته از مسلمانان بودهاند.
1.. نک. البخاري، علم، ش ۳۳؛ صلاة، ش ۶۷؛ أدب، ش ۹۱؛ جمعة، ش ۳، افزون بر اين نک. به نقلهاي گلدتسيهر از بخاري، مسلم، و أحمد بن حنبل در سه مقاله و کتاب زير:
Ignaz Goldziher, “Neue Materialien,” ۴۸۷; Ignaz Goldziher, “K?mpfe,” ۸۶۱; Ignaz Goldziher, Abhandelungen yur arabischen Philologie (Leiden, ۱۸۹۶-۹۹), I, ۴۹.
2.. نک. همين مقاله، پيشتر، پانويس ش ۳۱.
3.. References from Jacob Levy, Neuhebr?isches und chald?isches W?rterbuch über die Talmudim und Midraschim (Leipzig, ۱۸۷۶-۸۹), IV, ۵۶۹.
4.. Sigmund Fr?nkel, Die aram?ischen Fremdw?rter im Arabischen (Leiden, ۱۸۸۶), ۱۴.
«دِلت» عبري قبلاً همين معنا را ميداده است. نک. عهد عتيق، ارميا، باب ۳۶، آيه ۲۳.
5.. Moritz Steinschneider, Die Geschichtsliteratur der Juden in Druckwerken und Handschriften (Frankfurt, ۱۹۰۵), I, ۱۲, ۲۳.
6.. Otto Loth, “Ursprung und Bedeutung der ?abaq?t, vornehmlich der des Ibn Sa?d”, ZDMG ۲۳ (۱۸۶۹), ۶۰۷; Sachau, “MUs? ibn ‘U?ba,” ۱۹۴.