آيا اسناد را عالمان عرب اختراع کردهاند؟ کايتاني به اين نکته توجه کرده که خاستگاه إسناد در شبه جزيره نبوده است.۱ امّا همو هيچ نقطة ديگري را براي منشأ إسناد ذکر نميکند. در متون تاريخي متعلق به دوران باستان در منطقة شرق، نمونة مشابهي نميتوان يافت. تنها خاستگاه احتمالي باقي مانده را در متون سنّت يهودي مييابيم که آن نيز نظامي بسيار پيشرفته از ذکر رجال سند دارد. اين نظام، بسيار مشابه با همان نظام إسناد است. اکنون براي يافتن منشأ يهودي إسناد مجبوريم اين دو نظام را در کنار هم گذاريم و بسنجيم.
پيوند ميان قرآن و حديث مشابه با رابطة دو سنّت مکتوب و شفاهي در يهوديت است. همچنان که اين دو در يهوديت از اهمّيّتي يکسان برخوردارند، دعوي مسلمانان [: اسلام] نيز از آغازين دورهها اين بوده است که حديث يا دست کم روايات مشتمل بر اقوال و افعال پيامبر، همانند قرآن از منشأ الهي برخوردارند. بعيد نيست که اين امر متأثر از ديدگاه يهوديت روي داده باشد،۲ به ويژه آنکه در احاديث موجود شواهدي مييابيم که بر جايگاه تعاليم و سنّت شفاهي در يهوديت اشاره دارند.۳ موسي عليه السلام شريعت خويش را شفاهاً دريافت کرده بود و قرنها پيش از پيدايش اسناد در اسلام و عمل رسانيدنِ ناقلان به پيامبر صلي الله عليه و آله ، اين پرسش در يهوديت مطرح شده بود که حاملان علم از زمان موسي تا معلمان دورة تنّائيمي چه کساني بودهاند. عبارات معروف زير از ابوت، باب ۱، آية ۱ به روشني بر اصل محتواي شريعت شفاهي دلالت ميکند.۴
موسي شريعت را در کوه سينا دريافت کرد و آن را به يوشع ابلاغ کرد؛ يوشع آن را به پيروان منتقل ساخت؛ آنان به پيامبران، و پيامبران نيز يکي پس از ديگري آمدند تا شريعت به مردان کنيسة بزرگ (Great Synagogue) رسيد.
اگر از اصطلاحات اسلامي استفاده کنيم، در اينجا تنها با «طبقات» مواجهيم. نامهاي برخي رجال [: راويان] همراه با معروفترين سخنان ايشان در ابوت، باب ۱، آيات ۲ ـ ۱۳ آمده است. سلسله راويان از سيمئون عادل و آنتيگونوس سوخويي به «ازواج» چهارگانه و از آنجا تا به هيلّل و شمّاي ميرسد. علاوه بر اين سند که بر انتقال عام شريعت شفاهي دلالت ميکند، در فقرات ديگر شواهدي دال بر نقل روايات موردي از دوران موسوي (Mosaic time) مييابيم. نمونة زير منقول از پئا، باب ۲، آية ۶ است:
ناحوم کاتب ميگويد: اين را از مِئَشا شنيدم و او از پدرش و او از جمعي و آنها آن را از پيامبران به عنوان شريعت موسي دريافت کردهاند که اصل آن را در کوه سينا به موسي چنين اعطا کردهاند. «هر که مزرعهاش را با دو نوع گندم بکارد،....»
همين که قاعد? توثيق محتواي حديث را با افزودن نام راويان حديث بنا نهادند، طولي نکشيد که اين سنّت ديگر به روايات منقول از دوران موسي محدود باقي نماند. در مکتب و مدرسه، إسناد را هنگام ذکر اقوال راويان تنّائيمي و امورائيمي به کار ميبردند. درست است که امروزه منقولات اندکي از «تعاليم شفاهي» با سلسلة اسانيد کامل برجا مانده است، امّا در متون تلمودي تعداد فراواني از اين گونه سلسلة اسانيد را ميتوان يافت که رجال آن اقوال راويان پيشين را بازگو ميکنند.۵ روشن
است که تنها آرا و نظريات فقهي حقوقي است که با اين روش مطرح ميشده است، به جز اين منقولاتي با مباحث بسيار متنوع و نيز نقل حکايات و ماجراها نيز هست که مورد اخير با بحث کنوني ما ارتباطي وثيق مييابد. راويان اين اخبار تنها از صنف عالمان نيستند، بلکه در ميان آنها افرادي از طبقات مختلف اجتماعي و به ويژه در نقل حوادثي که در خانوادهها رخ داده است، زنان را مييابيم. مثلاً در داستان سرنوشت جسد ربي اليعازر چنين آمده است: «ربي شموئيل برنحمني ميگويد مادر ربي جاناتان برايم نقل کرد که همسر ربي اليعازر به او گفته است:...»۶ نميتوان نمونهاي مشابه با اين نقل، نزديکتر از ـ فيالمثل ـ سخنان منقولتر از عائشة تصور کرد.
کم نيستند جملاتي که اين عمل را در امر آموزش و مدرسه، نظراً تشويق ميکنند. اين جمله را مکرّراً نقل ميکنند که «هر که سخني را همراه با ذکر نام نخستين گويندة آن بگويد، عالَم را به نجات رهنمون ساخته است.»۷ در تأييد اين سخن، ميافزايند که۸ روزي ربي جاناتان از اين که ربي اليعازر روايتي را بدون ذکر وي در سلسلة سندش در مدرسه خواند، خشمگين شد. بر اينها بيفزاييد که از همگان ميخواستند سرسختانه هر روايتي را به قديمترين مرجع ممکن برساند: «اگر ميتوانيد سند روايتي را تا خود موسي عليه السلام عقب بريد، حتماً اين کار را بکنيد.»۹ حس مسئوليت ناقلان روايات و اقوال همواره مورد بحث و جدل بوده است. «کسي که روايتي را براساس سخن کسي که نخستين بار آن را گفته است، نقل کند بايد خود را در برابر گويند? اصلي حاضر بداند.»۱۰ ميگويند فردي که نامش را به عنوان منبع روايت منقول بردهاند، حتي پس از مرگش بسي خشنود ميماند. حس خشنودي وي را چنين توصيف ميکنند. «آن که در اين جهان نامش را در شمار راويان سخني آورند، گويي چنان است که در قبر خود لبانش را در بيان آن جمله حرکت
1.. Leone Caetani, Annali, I, ۳۰ § ۱۰ (Introduzione).
2.. Ignaz Goldziher, “K?mpfe um die Stellung des ?ad?× Im Islam”, ZDMG ۶۱ (۱۹۰۷), ۸۶۴.
3.. همان، ص ۸۶۵.
4.. آووتِ ربي ناتان حلقههاي بيشتري براي اين زنجير? نقل ذکر ميکنند.
5.. Cf. the posthumos work by Wilhelm Backer, Tradition und Tradenten in den Schulen Palastinas und Babyloniens (Leipzig, ۱۹۱۴).
سلسله سندها اندازههاي متفاوتي دارند. برخي از آنها دست کم هشت واسطة نقل دارند؛ مانند: Nedarim ۸a.
6.. B?b? mes??a ۸۴b.
7.. Abot VI. ۶ et passim.
8.. Yeb?m½t, ۹۶b.
9.. Yerush. Qiddushin ۶۱ a et passim.
10.. Ibid.