273
حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر

۷. قدمت و خاستگاه إسناد

يوزف هوروويتس

ترجم? مرتضي کريمي‌نيا

براي ملتي علاقه‏مند به قصه‏گويي همچون عرب‏ها، بسيار طبيعي بود که وقايع هيجان‏انگيز زندگي پيامبر، به سرعت موضوع نقل و روايت مردمي شود. قصه‏ها، حادثه‏هايي مستقل را براي شنوندگان بيان مي‏کردند و چه بسا وقايع جداگانه را به هم مي‏پيوستند تا زنجيره‏اي روايي و داستاني پديد آورند. ديري نپاييد که شور و شوق علمي هم پا گرفت و حداکثر در ۶ يا ۷ دهة پس از وفات پيامبر اين موضوع را مورد مداقّة علمي قرار داد. در آن روزگار صحابة چندي بيش در قيد حيات نبودند، امّا حکايات آنهايي که در حوادث مهم زمان پيامبر حضور داشتند، در ميان قبايل و خانوادة ايشان نقل مي‏شد. چنين منقولاتي در آن زمان گردآوري و با هم مقابله شد. اين منقولات همراه با منابع مکتوب (يعني فهرست‏ها و اَسناد) اساس نقل‏هايي را تشکيل دادند که به ترتيب تاريخي مرتب مي‏شدند. يگانه بخش اصيل و واقعاً عربي در سيره نگاري پيامبر را «مغازي» تشکيل مي‏دهد. اخبارِ مغازي شبيه ايام العرب است که پيش از اسلام در کانون توجّه عموم بود. در ديگر بخش‏هاي سيره، عناصر دخيل ـ به ويژه الگوي قصص قديسان در ميان اهل کتاب ـ تأثير بسيار داشتند. اين عوامل چارچوب تمام اين نوع ادبي [: مغازي] را شکل داده‏اند، امّا تنها ردپاي آن در مغازي، در قالب برخي فقراتِ افزوده شده باقي مانده است.
سيره و حديث هم از نظر محتوا و هم به لحاظ قالب و ساختارشان پيوندي نزديک با هم دارند.۱ با اين همه، اين دو، در قالب دو رشتة متفاوت از دانش اسلامي بالندگي يافته‏اند. درست است که هدف سيره اساساً نقل کردن و تربيت نفوس است و حديث بيشتر به بيان احکام و تکاليف عملي مي‏پردازد، امّا مطالب زيادي در سيره هست که براي فقيهان از اهمّيّت بسيار برخوردار است، و افزون بر اين عناصر تاريخي و تربيتي موجود در سيره سهم قابل توجهي در متون و جوامع حديثي دارند. در واقع موضوع اين دو رشته علمي تا حد زيادي مشابه است. کمتر روايتي در سيرة ابن‌اسحاق (صرف نظر از مقدمه‏اش) يا در مغازي واقدي هست که نتوان نظير آن را در مجموعه «مصنّف»ها و خصوصاً در «مسند»ها يافت. با وجود اين، اصول و مباني تنظيم و طبقه‏بندي موضوعات در اين دو علم متفاوت است. طبقه‏بندي براساس موضوع يا راوي ـ که در مصنّف‏ها و جوامع مسند حديثي متداول است ـ با ترتيب تاريخي و شرح حالي سيره ـ که موضوع يکپارچه و واحدي را مي‏طلبد ـ ناسازگار است. در متون حديثي، هر روايت جايگاه مستقلي دارد و [غالباً] نيازي به سنجش آن با مجموعه روايات ديگر نيست؛ در سيره اما، هر گزارة اطّلاعاتي، تنها زماني مطرح مي‏شود که با کل پيکرة سيره متناسب باشد. شباهت ساختاري اين دو گونه متن، بيشتر در نحو? به‏کارگيري إسناد در آنها آشکار مي‏شود (که اين امر هم در قديمي‏ترين متون حديثي و هم در سيره به کار رفته است). در موطَّأ مالک، إسناد براي تمام روايات امري لازم و حتمي است، گو اينکه قريب يک سوم إسنادها به پيامبر ختم نمي‏شود، بلکه به يکي از صحابه مي‏رسد، يا در سلسله سندشان حلقه‏هايي مفقوده هست.۲
چندان آسان نيست که رابطة ابن‌اسحاق را با إسناد معلوم کنيم. اولاً، ما نوشتة او را به صورت اصلي‏اش نداريم، و اکنون که معلوم شده است که حتي نسخة خطي موجود در استانبول چيزي جز بازنگري و بازنگاري ابن‌هشام نيست،۳ اميد به يافتن
نسخة اصلي آن کم شده است. با تمام اين احوال، اين زيان آن اندازه که غالباً مي‏پندارند، بزرگ نيست.۴ ابن‌هشام همواره صريحاً به ميزان تغييرات خود اشاره مي‏کند و اضافات و الحاقاتش را نشان مي‏دهد. وي تمام حذف‏ها را بر عهده مي‏گيرد و در عين حال به بيان مباني و اصولي مي‏پردازد که براساس آن‏ها به اين حذف‏ها دست زده است.۵ بيفزاييم که بخشي از عبارات مفقود? ابن‌اسحاق در تاريخ طبري و جاهاي ديگر محفوظ مانده است. منقولات ابن‌اسحاق در اين آثار مي‏تواند ما را در ارزيابي روش‌هاي ابن‌هشام کمک رساند. لذا مي‏توانيم چند و چون نوشتة ابن‌اسحاق را در صورت اصلي‏اش تصور کنيم، و رويکرد او را در امر إسناد مشخص سازيم. در بسياري مواضع، ابن‌اسحاق بدون هر گونه توضيحي راجع به منبع خود، عبور مي‏کند و در فقرات زيادي، منبع خبر او صرفاً تعابيري کلي است.۶ معذالک شمار فقراتي که در آن‏ها، راويان ابن‌اسحاق به نام ذکر شده‏اند، قابل توجه است. اين تعداد مطمئناً بيش از آن است که وُستِنفِلد در فهرست خود گرد آورده، گو اينکه فيشر قبلاً نقصان مطلب وي را به نقد کشيده است.۷

1.. Cf. also the remarks of Henri Lammens, Le berceau de l’ Islam (Rome, ۱۹۱۴), vii.

2.. Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien (Halle, ۱۸۸۹-۹۰), II, ۲۱۸.

3.. Josef Horovitz, “Aus den Bibliotheken von Kairo, Damascus und Konstantinopel (Arabische Handschriften geschichtlichen Inhalts),” MSOS ۱۰ (۱۹۰۷), ۱۴-۱۵.

4.. E.g. by Lammens, Le berceau de l’ Islam, vii, n, l.

5.. Ibn Hish?m, S?rat RasUl All?h, ed. Ferdinand Wüstenfeld (G?ttingen, ۱۸۵۸-۶۰), I.l, ۴, ۵-۱۱. ابن‌هشام، سيرة رسول الله، تصحيح فرديناند وُستفِلد (گوتينگن، ۱۸۵۸ ـ ۱۸۶۰)، ج ۱، جزء ۱، ص ۴، ۵ ـ ۱۱.

6.. با عباراتي نظير قالوا، ذُکروا، ذُکرَ لي، کَما ذَکرَ لي بعضُ أهلِ العلم، فيما يذکرون، فيما يزعُمون، زعموا، حدَّثني من أثِقُ به، حدّثني من لا أتّهم، حدّثني من شئت من رجال قومي.

7.. August Fischer, "Neue Auszüge aus a?-?ahbî und Ibn an-NaEEâr," ZDMG ۴۴ (۱۸۹۰), ۴۰۱-۴۴.


حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر
272
  • نام منبع :
    حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر
    سایر پدیدآورندگان :
    مرتضي كريمي نيا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4241
صفحه از 534
پرینت  ارسال به