آنها را همچون منبعي در مطالعات تاريخي ـ انتقادي جديد به کار گرفت؟ چه روشهايي ما را قادر ميسازند احاديث صحيح را از روايات تحريفشده و مجعولات متأخّر بازشناسيم؟ درست است که اين پرسشها به هم مرتبطاند، امّا به منظور ايضاح بيشتر، در اينجا به طور جداگانه به موضوعات مختلف خواهيم پرداخت.
۱ ـ ۲ ـ خاستگاه و ارزش تاريخي
تا چه اندازه ميتوان حديث را به مثابة منبعي تاريخي به کار گرفت؟ نظر ميور معرّف ديدگاه متداول در ميان نخستين حديثپژوهان غربي است:
حديث را جز با احتياط فراوان و نقادي بسيار دقيق نميتوان پذيرفت؛... هيچ خبر مهمي را صرفاً نبايد به دليل وجود يک روايت، اثبات شده انگاشت مگر آنکه برخي از ديگر شواهد احتمالي، قياسي يا جانبي به نفع آن وجود داشته باشد...۱ [مورّخ] بايد در برابر جانبداريهاي گمراه کننده [در روايات] موضع سرسختانهاي اتخاذ کند... و هر آنچه نشاني از آن جانبداريها دارد، رد کند. آنگاه در آنچه باقي ميماند، مطالب فراوان و قابل اعتمادي براي سيرهنگاري پيامبر خواهد يافت.۲
در اواخر قرن نوزدهم اين ديدگاه انتقادي و در عين حال خوشبينانه، راه را براي شکاکيتي بزرگتر باز کرد. محقّقاني که عمدتاً به پژوهش در روايات فقهي ميپرداختند، وثاقت حديث را به گونة افراطيتري زير سؤال بردند و در نتيجه ديدگاههاي جديدي در باب خاستگاهها و سير تطور حديث مطرح شد.
گلدتسيهر نيز در پژوهش جامعي که در سال ۱۸۹۰ با عنوان «سير تطور حديث» (Ueber die Entwickelung des Hadhth) منتشر کرد، بر اين نکته صحّه ميگذاشت که نقل اخبار درباره پيامبر صلي الله عليه و آله در دوران حيات وي آغاز شده بود و صحابه بدنة اصلي