نگاشتههاي حديثي) را صحيح تلقي ميکردند، گو اينکه ميپذيرفتند اين روايات چهبسا در جريان نقل تا حدّي تحريف شده باشند.۱ از سوي ديگر اما، عالمان غربي چنين ميپنداشتند که عمدة احاديث رايج در قرن سوم که پس از آن هم رو به افزايش گذاشت، حاصل جعل و ابداع ناقلان بوده است.۲ به نظر اين دسته از عالمان، دو عامل اساسي در تحريف و دستکاري روايات دخيل بودهاند.
۱. يکي آنکه بيش از يک قرن مواد حديثي اساساً به شکل شفاهي منتقل ميشد. در اين دوره، کيفيت نقل حديث صرفاً متأثر از حافظة ناقلان نبود، بلکه تمايلات و غرضورزيهاي پنهان نيز بدان سمت و سو ميبخشيد. اين بدان معناست که تحولات جامعة اسلامي شرايطي پديد آورده بود که در چگونگي فهم و نقل ناقلان نسبت به رواياتي که دريافت ميکردند، ناخودآگاه تأثير ميگذاشت.۳
۲. و دوم آنکه منازعات سياسي و مذهبيِ موجود در جامعه زمينه را براي دستکاري در احاديث موجود و جعل روايات جديد مهيا ميساخت.۴
محقّقان غربي نخستين بار صرفاً از طريق بررسيهاي انتقاديشان در منابع اسلامي نبود که دريافتند ميراث حديث اسلاميِ شکلگرفته در آغاز قرن سوم هجري آميختهاي از روايات صحيح، محرّف و جعلي است. آنان کار خود را بر روشهاي انتقادي نقد حديث در ميان مسلمانان متقدم بنا کردند که خود پيشتر به تحقيق در مسئلة وثاقت حديث پرداخته و براي تمايز احاديث صحيح از ديگر موارد تحريفشده و جعلي، روشهايي مخصوص به خود ابداع کرده بودند. با اين همه، اين شيوة نقد حديث، به نظر محقّقان غربي، بيشتر به بررسي سلسلة اسانيد و راويان ذکر شده در آنها ميپرداخت، امّا به تحقيق در شواهد درونيِ متن روايات کمترين توجهي نداشت. برخي از مؤلّفان غربي به دستآوردهاي علماي اسلامي در اين
1.. William Muir, The life of Mahomet, xxxv, xxxvi-viii; Sprenger, “Traditionwesen”, ۲, ۷; idem, “On the Origin and Progress of Writing Down Historical Facts”, ۳۷۶, ۳۷۹, ۳۸۰-۸۱.
2.. Dozy, Islamisme, ۸۱; von Kremer, Geschichte der herrschenden Ideen, ۱۴۲-۱۴۳; idem, Culturgeschichte, I, ۴۷۷-۸۱.
3.. William Muir, The Life of Mahomet, xxxv-vi.
4.. Ibid, xxxviii-ix.