در اين بخش هدف آن بود که نشان دهيم اخبار و گزارشهاي قديمي که تاکنون ذکر شد، همگي بيانگر نگراني خاصي درباب کتابت حديث است؛ نگراني از تبديل احاديث به نوعي ميشنا در عرضِ قرآن. در آن صورت، آن چنان که از کلام ناقلان اين روايات برميآيد، اين احاديث به مکتوبات فقهي غيرقرآني (مِن غَيرِ کتاب اللّه) و برخوردار از اعتباري الهي تبديل ميشد. امّا اين منقولات (يا احاديث فقهي) از چنان وثاقتي برخوردار نبودند که بتوانند قانونگذاري (= وضع احکام) را توجيه کنند.
چهارم
اين نگرانيها خيلي زود از ميان رفت. ديدگاه سنّتي و متداول در جامعه از جهات گوناگون به ارزش و اعتبار والاي حديث ايمان آورد. پيشتر آورديم۱ که اصل برابري اعتبار قرآن و حديث تا کجا در مکاتب کلامي قرون دوم و سوم هجري پايهگذاري شد. درواقع اين اعتبارِ برابر تا آن جا پيش رفت که گاه از امکان نَسخ قرآن با سنّت سخن ميگفتند، چه اين هر دو به هر حال وحي الهي بودند.