ابنحجر به زحمت اين اظهارات معاويه را توضيح ميدهد. سخنان او اقوال ديگر صحابه را مبني بر اينکه پيامبر صلي الله عليه و آله پيروانش را به روزه عاشورا فرمان داده بود، زير سؤال نميبرد. روايت شده که اين امر در روزهاي اول هجرت رخ داده است. در حالي که معاويه بسيار دير ـ سالها پس از وجوب روزه عاشورا و درواقع چندين سال پس از ترک آن ـ اسلام آورد. شايد مقصود معاويه از اين تذکر آن بود که روزه عاشورا را خدا در قرآن واجب نکرده بود ـ که خارج از محدوده معنايي آية «يَا أيُّهَا الَّذيِنَ آمَنُوا کتِبَ عَلَيکمُ الصِّيَامُ کمَا کتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِکم...» قرار بگيرد.۱ روزه عاشورا در سنّت واجب شده بود.
مالک بلافاصله پس از حديث معاويه، حديث ديگري از عمر ميآورد که به روزه عاشورا امر ميکند. شايد هر دو مدرک، با همديگر، در پي بيان اين مطلبند که مردم مدينه در رعايت اين روزه به گونهاي کوشا بودند.
شافعي که بر تفسير مجدد [روايات] اصرار دارد، حتي احاديثي که حاکي از وجوب روزه عاشورا پيش از نزول آيات روزه رمضاناند، که در پي آن روزه رمضان ترک (تُرِک) و کاملاً اختياري شد، اين مبحث صرفاً تخصصي را پيگيري کرده است. از نظر او قطعي است که مراد از واژه تُرِکَ در اين روايات، توقف اجباري بودن آن نيست، بلکه برعکس، اين واژه به اين معناست که هرگز به آن عمل نشد، به اين معنا که پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز آن را واجب اعلام نکرده بود. روزة عاشورا هيچگاه بخشي از نظام تکاليف اجباري واجب بر مسلمانان نبوده و عمل به آن هميشه اختياري بوده است.۲
به اين ترتيب، بنماية «کهن» روزه سه روزه با پايان يافتن کارکرد تفسيرياش به سنّت «تاريخي» پهلو زده است و مصاحبش، يعني روزه عاشورا هم با آن همراه شده است.