۲. ارزيابي مجدد روايات اسلامي۱
يوزف شاخت
ترجمه محمدحسن محمدي مظفر
مايلم در اينجا آرايي را عرضه کنم که به نظرم، ارزيابي مجدد و لازم از روايات اسلامي در پرتو دانش کنوني به شمار ميآيند، اما نميدانم نتايجم را جديد و بيسابقه يا قديمي و شناخته شده بنامم. اين نتايج که شواهد متني، طي حدود ده سال اخير بر من تحميل کردهاند، مرا بيش از هر کسي شگفت زده ساختهاند؛ اما با نگاه به گذشته نميتوانم بفهمم کدام نتيجه، احتمالاً ميتوانست با مباني پژوهشِ تاريخي و انتقادي ما درباره دو يا سه قرن اوّلِ اسلام سازگار باشد. براي من مسلّم است که يکي از اين مباني، کشف گلدتسيهر است که اعتقاد دارد روايات منقول از پيامبر صلي الله عليه و آله و صحابه دربردارنده اطلاعاتِ کمابيش موثّقي از صدر اسلام ـ که مدعي تعلق به آناند ـ نيستند، بل نشاندهنده آرا و نظرياتياند که طي دو قرن و نيم پس از هجرت اتخاذ شدهاند.
اين کشف بنيادين ـ که چندان نيازمند تأکيد نيست ـ نخستين بار تحقيقات ما درباب دوران صدر اسلام را بر پايهاي محکم قرار داد. من هيچ نوشته جدي درباره تاريخ صدر اسلام، با همه ابعادش سراغ ندارم که اين ويژگي روايات اسلامي را به حساب نياورده باشد. با اين همه، اگرچه کتاب گلدتسيهر پيوسته مورد تقدير و