حلّ آن است. ابنتيميّة بينتيجه اظهار ميداشت که پسنديده نيست مسلماني ادعا کند باهوشتر از اسلاف خويش است، در حالي که آنان از هر نوع نظرپردازي درباره ماهيت خدا پرهيز ميکردند. او هرگز نتوانست آن نيروهاي معنوي را که قلب مؤمنان سلف آکنده از آن بود، احيا کند. تبعيّت متعصّبانه او از متن قرآن و ردّ قاطع هر نوع تأويل (هرچند بدون توجيه) اشتهار به تشبيه را برايش به ارمغان آورد. در تحليل نهايي، عدم امکان احياي دوبارة اسلامي که از مدتها قبل رو به ضعف نهاده بود، مهمترين عامل عدم توفيق تلاشهاي ابنتيميّة در زمان حياتش بود.
با اين حال، اعتقاد به اسوه بودن شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله در جامعة اسلامي زنده ماند. کاري که ابنتيميّة نتوانست آن را به انجام رساند، مجدداً در سدة دوازدهم به دست محمّد بن عبدالوهّاب از سرگرفته شد. او همچون ابنتيميّة با تمام بدعتها به جنگ برخاست و در بيشتر مسائل همان موضع سلف بزرگ خويش را اتخاذ کرد. امّا اين بار حديثگرايي بايد به نتايج بيشتري دست مييافت. نهضت وهّابي خود را در ميان بدوياني که از زمان پيامبر فقط در ظاهر مسلمان شده بودند، تثبيت کرد. در طول قرنها حديثگرايي سرسختانه به سنّت پايبند بوده و مانع نفوذ عوامل خارجي براي تباه ساختن خصلت ممتاز اسلام شده است و اکنون با تکيه بر روح اصيل و بومي اسلام، ارتباطي مستقيم با نيروهاي ديني که زماني خود را در چهرة پيامبر اسلام نشان داده بودند، برقرار کرده و دستاوردهاي خود را به اوج کمال رسانده است.