شاگردانش او را ترک کردند،۱ و ابنجُرَيج (۸۰ ـ ۱۵۰ ق) از علماي بزرگ مکّه يک روز که آوازهخواني را به خانهاش خوانده بود، خشم مهمانان شرقي خود را برانگيخت.۲ از طرفي محدّثان شرقي با دانشهاي ايراني تا آنجا که مغايرتي با روح اسلام نداشت، مخالفتي نداشتند. درباره حمّاد بن زيد بصري (۹۸ ـ ۱۷۹) که در درست کيشياش به سختي ميتوان ترديد کرد، گفته ميشد که فقه را از عمر و ادب را از خسرو آموخته است.۳ اين نگرش آزادانديشانه و باز محدّثان را که زمينه درک ارزش آموزش هنرهاي غيرديني (ادب) را فراهم ميکرد و سبکهاي مختلف زندگي را تا آنجا که با سنّت هماهنگي داشت ميپذيرفت، به روشنترين وجه ميتوان در آثار ابنقتيبة (۲۱۸ ـ ۲۷۶ ق) مشاهده کرد که نقش مهمي در احياي سنّت که حاصل پيروزي اهل حديث بود، داشت (لازم به يادآوري است که نظرية حکومت معتزلي در سال ۲۳۷ منسوخ شده بود). آثار جدلي او به ويژه تأويل مختلف الحديث حکايت از آن دارد که او متکلّمي به شدت سنّتي بود و بر آن بود تا ايرادهايي را که معتزليان طرح کرده بودند، از طريق مجموعهاي از احاديث گزينش شده و با بهرهگيري از تأويلي ماهرانه و منسجم رد کند. در برخي ديگر از آثارش به فرهنگ کاتباني (کُتّاب) پرداخت که عاملان ديواني از ميان آنان استخدام ميشدند و فرهنگي مطلوب را تبيين کرد که بازتابي بسيار گسترده داشت. او در مقدمة کتاب اصلياش، عيون الأخبار اين اصل را بيان ميکند که مؤمن بايد در امور ديني و موضوعات حلال و حرام به راويان گردن نهد و از آنان پيروي کند، امّا در ساير زمينهها (يعني آنچه در حوزة دين نيست) بايد علم را از هر کجا که ميتواند کسب کند: العلم ضالّة المؤمن. بدين ترتيب، ابنقتيبة به هيچ روي خود را به آنچه ويژة سنّت اسلامي بود، مقيد نکرد (کتاب ده جلدي او تمام حوزههاي دانش غيرديني را دربر ميگيرد)؛ وي
1.. ياقوت، إرشاد الأريب، ج ۵، ص ۶۴ و جاهاي ديگر.
2.. کتاب الأغاني، ج ۱، ص ۴۰۸ و بعد.
3.. ذهبي، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۲۱۲. [خسرو پرويز به سال ۷ و عمر بن خطاب به سال ۲۳ هجري به قتل رسيدند و روايت تذکرة الحفاظ ذهبي «يقول: کنت اذا رأيت حمّاد بن زيد قلت أدّبه کسري و فقّهه عمر رضي اللّه عنه» از باب تمثيل است نه حقيقت. مترجم]