«قَالَتْ فَذَ لِكُنَّ الَّذِى لُمْتُنَّنِى فِيهِ وَ لَقَدْ رَ وَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ * قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ الْجَهِلِينَ.۱
[زليخا] گفت: اين (يوسف)، همان است كه درباره او سرزنشم مىكرديد. آرى! من از او كام خواستم؛ و[لى] او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مىدهم، نكند، قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد. [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان براى من دوست داشتنىتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من باز نگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد».
حديث
۱۵۵.امام زين العابدين عليهالسلام ـ درباره اين سخن خداوند عز و جل: «اگر برهان پروردگارش را نديده بود،...» ـ: همسر عزيز مصر به سمت بُت رفت و پارچهاى بر او افكند. يوسف عليهالسلام به وى گفت: «اين، چه كارى است؟».
زن گفت: خجالت مىكشم كه بت ما را ببيند.
يوسف عليهالسلام به وى گفت: «تو از چيزى كه نمىشنود و نمىبيند و درك نمىكند و نمىخورد و نمىآشامد، حيا مىكنى و من از كسى كه انسان را آفريد و به او آموخت، حيا نكنم؟!». اين است معناى سخن خداوند عز و جل: «اگر برهان پروردگارش را نديده بود...».۲