79
بهار زندگی(برگرفته از حکمت‌نامه جوان)

«قَالَتْ فَذَ لِكُنَّ الَّذِى لُمْتُنَّنِى فِيهِ وَ لَقَدْ رَ وَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّغِرِينَ * قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ الْجَهِلِينَ.۱

[زليخا] گفت: اين (يوسف)، همان است كه درباره او سرزنشم مى‏كرديد. آرى! من از او كام خواستم؛ و[لى] او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مى‏دهم، نكند، قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد. [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان براى من دوست داشتنى‏تر است از آنچه مرا به آن مى‏خوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من باز نگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد».

حديث

۱۵۵.امام زين العابدين عليه‏السلام ـ درباره اين سخن خداوند عز و جل: «اگر برهان پروردگارش را نديده بود،...» ـ: همسر عزيز مصر به سمت بُت رفت و پارچه‏اى بر او افكند. يوسف عليه‏السلام به وى گفت: «اين، چه كارى است؟».
زن گفت: خجالت مى‏كشم كه بت ما را ببيند.
يوسف عليه‏السلام به وى گفت: «تو از چيزى كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و درك نمى‏كند و نمى‏خورد و نمى‏آشامد، حيا مى‏كنى و من از كسى كه انسان را آفريد و به او آموخت، حيا نكنم؟!». اين است معناى سخن خداوند عز و جل: «اگر برهان پروردگارش را نديده بود...».۲

1.. يوسف : آيه ۳۲ و ۳۳ .

2.. في قَولِ اللّه‏ِ عز و جل : «لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِ» قالَ : قامَتِ امرَأَةُ العَزيزِ إلَى الصَّنَمِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوبا ، فَقالَ لَها يوسُف : ما هذا؟ فَقالَت : أستَحيي مِنَ الصَّنَمِ أن يَرانا . فَقالَ لَها يوسُف : أتَستَحيينَ مَن لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ولا يَفقَهُ ولا يَأكُلُ ولا يَشرَبُ ولا أستَحيي أ نَا مِمَّن خَلَقَ الإِنسانَ وعَلَّمَهُ فَذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِ» عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج ۲ ص ۴۵ ح ۱۶۲ .


بهار زندگی(برگرفته از حکمت‌نامه جوان)
78

فصل يكم: الگوهايى از قرآن براى جوانان

۱ / ۱

حضرت يوسف علیه السلام

قرآن

«وَ رَ وَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَ بَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّلِمُونَ * وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ.۱

و آن [بانو (زليخا)] كه يوسف در خانه‏اش بود، خواست از او كام گيرد. درها را چِفت كرد و گفت: بيا كه از آنِ توام. [يوسف] گفت: پناه بر خدا! او آقاى من است، به من جاى نيكو داده است. قطعاً ستمكاران، رستگار نمى‏شوند. و در حقيقت، [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز]اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى‏كرد. چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».

1.. يوسف : آيه ۲۳ و ۲۴ .

  • نام منبع :
    بهار زندگی(برگرفته از حکمت‌نامه جوان)
    سایر پدیدآورندگان :
    احمد غلامعلی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
    شمارگان :
    1000
تعداد بازدید : 823
صفحه از 91
پرینت  ارسال به