مثلاً در تحقیقی «افسردگی» متغیر وابسته است. اینکه «افسردگی» به کدام سطح از سطوح پنجگانه تغییرات مربوط میشود، بستگی به نظریهای دارد که محقق درباره افسردگی به آن معتقد شده است. مثلاً ممکن است محقق بر اساس تبیینی که از نظریه مقبولش درباره افسردگی بدان معتقد شده، افسردگی را به سطح تعارضهای درونفردی ناهشیار یا سطح شناختهای ناسازگارانه یا سطح نشانه/ موقعیتی مربوط بداند. «تعیین سطح تغییر» به عنوان هدف کلی و اولیه در طراحی مداخله محل توجه قرار میگیرد.
ب - اهداف عملیاتیسازی
همانگونه که بیان شد، سطح تغییر متغیر وابسته میتواند به عنوان «هدف کلی» درمانی متصور شود. یعنی تغییر در آن سطح از توانمندی یا مشکل، هدفی کلی است که محقق درمانگر به دنبال تحقق آن است و البته این هدف، کلی است و برای عملیاتیشدن نیازمند تبدیلشدن به اهداف تغییر دقیقتر، عینیتر و خُردتری است که قرار است در یک یا چند جلسه مداخلهای در طی طرحنمای مداخلهای دنبال شود. این اهداف خُردتر، همان «اهداف عملیاتیسازی» است.
برای مشخصکردن «اهداف عملیاتیسازی»، محقق، بر اساس سطح شناساییشده از متغیر وابسته، مدل نظری متغیر مستقل برای ایجاد تغییر در متغیر وابسته را از طریق مشخصکردن اهداف خردتر و عملیاتیتر تغییر محل توجه قرار میدهد و بر اساس مدل نظری متغیر مستقل، مداخلههای لازم را در قالب عرضه تکنیکها تنظیم میکند.
مثلاً بعد از آنکه «سطح تغییر» در افسردگی، ناسازگاریهای شناختی در نظر گرفته شد، مدل نظری خودنظمجویی به عنوان مدل نظری متغیر مستقلی که قرار است از آن برای ایجاد تغییر در سطح مد نظر از متغیر وابسته استفاده شود، محل توجه قرار میگیرد. در مدل نظری خودنظمجویی، مؤلفههایی همچون شناخت