اموری از این قبیل استفاده میشود (نک.: نیومن، ۱۹۹۷). همانگونه که اشاره شد، در مفهومسازی، مؤلفهها و نشانگرهای مفهوم شناسایی میشود (نک.: کرلینجر، ۱۳۷۴).
مثلاً در طراحی طرحنمای مداخلهای خودنظمجویی برای درمان افسردگی، گام اول پیشعملیاتی مربوط به شناسایی مفهوم خودنظمجویی است. افسردگی در این طرحنمای مداخلهای نقش متغیر وابستهای را دارد که میخواهیم آن را در مراجعان خود درمان کنیم. در طراحی این طرحنما اولین پرسش مهم این است که اساساً خودنظمجویی به چه معنا است؟ و چه مؤلفهها و چه نشانگرهایی دارد؟ تا این مؤلفهها شناسایی نشود معلوم نمیشود که با دستکاری چه چیزی در سازه خودنظمجویی قصد درمان داریم. برای پاسخ به این پرسشها هر محققی بر اساس هدف و رویکرد خود از منبع متفاوتی استفاده میکند؛ آیات و روایات، نهجالبلاغه، نظریههای روانشناسی، نظریه جامعهشناختی، یا تلفیق برخی از این نظریات با هم. بنابراین، میتوان از دیدگاه نظریات مختلف به سراغ شناسایی یک مفهوم رفت، که البته تفصیل این بحث در ادامه خواهد آمد.
در تهیه طرحنمای مداخلهای اینگونه نیست که همیشه محقق نیازمند مفهومسازی باشد. چهبسا مفهومسازیهای لازم برای متغیرها در نظریههای قبلی انجام شده باشد و نیاز به تکرار نباشد. البته این تلاشها همیشه کامل و بینیاز از تکرار نیست. چهبسا محققی در روش مفهومسازی دچار خطا شده یا در منابعی که استفاده کرده به صورت کامل و صحیح پژوهش را مدیریت نکرده باشد که در نتیجه لازم باشد دیگر محققان مفهومشناسی را تکرار کنند.
مراحل مفهومشناسی
برای مفهومشناسی نیازمند انجامدادن سه مرحلهایم. مرحله نخست، بررسی لغوی و اصطلاحی آن واژه است. مرحله دوم، بررسی تعریف دین از آن موضوع است و چهبسا حتی با تعریف واژه مطابق هم نباشد. مرحله سوم، یافتن تعریف موضوع با