عمل را تضعیف کند. خواه آن مشکلات از نظر ماهیت، شناختی (انتظارات تخلف از پرهیز)، رفتاری (تصمیمگیریهای ظاهراً بیربط)، هیجانی (تشدید استرس یا افسردگی) یا محیطی باشند (فقدان تقویت یا حمایت همسر). به این ترتیب آنها راهبردهای مؤثر برای جلوگیری از برگشت را میآموزند.
افرادی که در مرحله نگهداشت به سر میبرند، اظهارنظرهایی از این دست دارند: «من درست اکنون نیازمند تشویق/ دلگرمی برای یاری خود به منظور نگهداشتن تغییراتی که در مرحله اقدام به دست آوردهام هستم» و «من اینجا هستم تا جلوی بازگشت خود به مشکلم را بگیرم» (پراچاسکا و نوکراس، ۲۰۱۰؛ پراچاسکا، دیکلمنت و نوکراس، ۱۹۹۲).
همانگونه که اشاره شد، پیش از این، مرحله نگهداری به صورت مطلق به گونهای در نظر گرفته میشد که افراد دیگر مشغول کارکردن برای تغییر نیستند اما امروزه روشن شده است که افراد حتی در این مرحله فرآیندهای خاصی از تغییر، همچون شرطیسازی تقابلی و کنترل محرک، را برای جلوگیری از بازگشتکردن ادامه میدهند (پراچاسکا و دیکلمنت، ۱۹۸۳، به نقل از: مادوس و تانگنی، ۲۰۱۰).
درمانگری که با مراجعی روبهرو است که در مرحله نگهداری است، همچون مرحله قبل، در قامت «مشاور» در دسترس است که در صورت پیشنرفتن عمل مطابق انتظار، توصیهگری میکند و در صورت وجود دردسر در پیشرفت عمل، حمایتگری میکند (نوکراس، کربس و پراچاسکا، ۲۰۱۱) و هر چه درمانجو در غلبه بر مشکلش توانمندتر و مستقلتر شود (یا تثبیت توانمندی شود)، نقش توصیهگری و حمایتگری او کاهش مییابد (همان).
مدل مارپیچی
بررسیها نشان میدهد اکثر افرادی که در مرحله اقدام هستند نتوانستهاند به طور کامل دستاوردهای خود پس از اولین تلاششان در طیکردن مراحل تغییر را حفظ