شد، و آغاز به چسبانيدن برگ [های درختانِ] بهشت بر خود كردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: ”مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت، شيطان برای شما دشمنی آشكار است؟“.»
از ظاهر این آيات میتوان دریافت که ابليس در آدم دغدغه جاودانگي و راحتي مدام را برانگيخت و راه رسيدن به آن را خوردن از درخت نهي شده بيان کرد، به گونهاي که در اثر خوردن از آن، ديگر از اين بهشت بيرون نخواهد رفت و جاودانگي عمر و سلطنت ابدي به دست خواهد آورد؛۱ او در حقيقت به چيزي اشاره کرد که دستيابي به آن آرزوي هر انساني است و شايد هر انساني براي رسیدن به آن دست به کوشش زيادي خواهد زد، چه رسد به خوردن از ميوه يک درخت؛ ابليس نهي الهی از درخت ممنوع شده را نیز چنين توجيه کرد: (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَـٰنُ لِيُبْدِىَ لَهُمَا مَاوُرِىَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـٰـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَـٰـلِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ)۲: «پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود برای آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد، جز [برای] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره] جاودانان شويد؛ و برای آن دو سوگند ياد كرد كه: ”من بیگمان از خيرخواهان شما هستم“».
در تبيين مراد از درخت ممنوعه در داستان ابليس و آدم، ميان مفسران اختلافنظر وجود دارد؛۳ يکي از مفسران در اين باره معتقد است: « در