73
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد سوم

مجدداً با نگارش كتابى با عنوان مثلّث برمودا فى «بحار الأنوار» الشيخ المجلسى، دراسة مفصلة لظاهرة مثلّث برمودا و الصحون الطائره و بحث خاص حول الإمام المهدى ، به بحث گزارده شد كه محلّ گفتگوهاى علمى و دينى قرار گرفت. اين كتاب ، به فارسى ترجمه شد و نقدهايى به فارسى و عربى بر اين كتاب نوشته شد.

تحليل و نقد

تا اين جا گزارشى اجمالى از منابع و مصادر اين داستان را آورديم. اينك در مقام تحليل و نقد آن بايد گفت :
۱. اتصال اين داستان‏ها از قرن يازدهم به قرن ششم و هفتم كه زمان وقوع ادعايى آن است، قابل اثبات نيست. نقل‏ها به صورت وِجاده‏۱هستند و از اعتبار لازم برخوردار نيستند.
۲. شكل و لحن قصه‏پردازى حاكم بر داستان، گونه‏اى قصه‏گويى را به ذهن متبادر مى‏كند كه با فرهنگ حديثى ما بيگانه است.
۳. جزيره مورد بحث در اين گزارش‏ها، از جمله چيزهايى است كه حتى در دوره‏هاى اخير و با گسترش امكانات جستجو و كاوش، اثرى از آن ديده نمى‏شود. در حالى كه در صورت موجود بودن مى‏بايد قابل تجربه حسى باشد.
۴. هيچ اثر اعتقادى بر اين مطالب بار نمى‏شود؛ زيرا مكان زندگى امام عليه السلام و خانواده ايشان، موضوعى تاريخى است و عقيدتى محسوب نمى‏شود.
موضوعات عقيدتى به سبب اهميتى كه دارند، نيازمند ادلّه معتبر براى اثبات هستند و به گفته برخى حتى مشمول ادله حجيت خبر واحد نيز نمى‏شوند. از اين رو، استنتاج مباحث عقيدتى از اين داستان‏ها ممكن نيست .

1.يعنى به صورت نقل از روى نسخه‏هاى منسوب به محدّثانِ گذشته، بدون روايت معتبر و سلسله راويان و اجازه روايت.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد سوم
72

است. خلاصه داستان طبق نقل محدّث نورى چنين است:
احمد بن محمّد بن يحيى انبارى مى‏گويد: شبى در خانه وزير عون الدين يحيى بن هبيره بوديم و گروهى ديگر نيز ميهمان بودند. در آن جمع ، شخص ناشناسى بود كه وزير ، او را بسيار تكريم مى‏كرد. در پايان گفتگوها وزير به مذمّت شيعيان پرداخت. وقتى سخن به اين جا مى‏رسد ، شخص ناشناس مى‏گويد: مى‏خواهم داستانى را تعريف كنم. با گروهى از شهر خود به نام «باهيه» ، عازم سفر دريا شديم . به جزايرى رسيديم كه ناخدا نيز اطّلاعى از آن نداشت . پرس و جو كرديم گفتند نام جزيره، «مباركه» و سلطان آن ، «طاهر» نام دارد . از محلّ حكومت وى پرسيديم ، گفتند : مكانى به نام «زاهره» است كه با اين جا ده شبانه‏روز راه خشكى و بيست و پنج شبانه‏روز راه دريا فاصله دارد و مردمان آن مسلمان‏اند.
از نائب سلطان در اين شهر پرسيديم ، مردى صالح را معرفى كردند . نزد او رفتيم . او خواست از يهوديان و مسيحيان گروه جزيه بگيرد و برخى ديگر را خوارج معرفى كرد كه اموالشان محترم نيست. از وى خواستيم ما را به سلطان معرفى كند. او نيز چنين كرد . به سمت زاهره حركت كرديم . آن جا را شهرى زيبا و خوش آب و هوا يافتيم . نزد طاهر رفتيم . او خود را فرزند امام زمان عليه السلام معرفى كرد . پس از زاهره ، شهرى ديگر بود به نام «راقيه» كه سلطانش قاسم پسر امام زمان عليه السلام بود و پس از آن ، شهرى ديگر به نام «صافيه» كه سلطانش ابراهيم پسر امام زمان عليه السلام بود و پس از آن، دو شهر ديگر به نام‏هاى «ظلوم» و «عناطيس» كه حاكمانش عبدالرحمان و هاشم پسران امام زمان عليه السلام بودند . در اين پنج شهر ، جز شيعه زندگى نمى‏كرد. يك سال در آن جا اقامت كرديم . وزير وقتى داستان را شنيد، همه ما را تهديد كرد كه اين داستان را بر زبان نياوريم.۱
در دوره معاصر و هم‏زمان با پيروزى انقلاب اسلامى ، مسئله جزيره خضراء

1.جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار: ج ۵۳) : ص ۲۱۳ - ۲۲۰ (حكايت دوم).

تعداد بازدید : 7357
صفحه از 409
پرینت  ارسال به