۶۵۰.كمال الدين- به نقل از محمّد بن على مَتّيل - : زنى به نام زينب از اهالى آبه۱ كه همسر محمّد بن عِبديل آبهاى بود، سيصد دينار همراه داشت و نزد عمويم جعفر بن محمّد بن مَتّيل آمد و گفت: دوست دارم اين مال را به دست خودم به ابو القاسم بن روح تحويل دهم. از اين رو عمويم مرا همراه او فرستاد تا مترجم ميان او [كه زبانش فارسى بود] و شيخ ابو القاسم [كه عربزبان بود] باشم.
هنگامى كه آن زن بر ابو القاسم - كه خدا از او خشنود باشد - وارد شد ، شيخ با همان زبان شيواى آبهاى با او سخن گفت و به او گفت: «چونى؟ چگونهاى؟ بچّههايت چه طورند؟» . بدين ترتيب ، زن از ترجمه بىنياز شد و مال را تحويل داد و باز گشت .۲
۶۵۱.الغيبة ، طوسى- با سندش به نقل از ابو الحسن بن كبرياى نوبختى - : به شيخ ابو القاسم خبر رسيد كه يكى از حاجبان او بر درگاه اوّل، معاويه را لعن كرده و او را دشنام داده است. از اين رو فرمان داد كه او را برانند و از خدمت وى بيرونش كنند . مدّتى طولانى آن فرد، همواره درخواست بازگشت داشت؛ امّا - به خدا سوگند - شيخ ابو القاسم ، او را به خدمت خويش باز نگرداند، و يك نفر از خاندانش او را پذيرفت و وى را به كارى گماشت، و همه اينها به خاطر تقيّه بود.۳
۶۵۲.الغيبة ، طوسى- با سندش به نقل ابو احمد درانويه ابرص كه خانهاش در دروازه قراطيس (كاغذها) بود - : من و برادرانم كه اهل خريد و فروش بودند ، بر ابو القاسم حسين بن روح وارد مىشديم و با او معامله مىكرديم و ما اگر ده نفر بوديم، نُه نفر ، او را لعنت مىكرديم و يك تن ترديد مىكرد؛ امّا پس از آن كه بيرون مىآمديم، نُه نفر ، دوستى با او را موجب تقرّب به خداوند مىدانستند و يك نفر چيزى نمىگفت؛ زيرا فضايل صحابه را كه نقل مىكرديم، همپاى ما مىآمد و آنچه را ما نقل نمىكرديم، به خاطر خوبىاش، از زبان او مىنوشتيم.۴
1.آبه، روستايى ميان قم و ساوه است كه «آوه» نيز ناميده مىشود . (م)
2.كمال الدين : ص ۵۰۳ ح ۳۴ ، الغيبة ، طوسى : ص ۳۲۱ ح ۲۶۸ ، الخرائج و الجرائح : ج ۳ ص ۱۱۲۱ ح ۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۳۶ ح ۶۲ .
3.الغيبة ، طوسى : ص ۳۸۵ ح ۳۴۸ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۵۷ .
4.الغيبة ، طوسى : ص ۳۸۶ ح ۳۴۹ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۵۷ .