۲. حكومتهاى محلّى ، سبب تجزيه خلافت عبّاسى شده بودند. در اين دوره ، نزديك به ده دولت محلّى در مناطق ايران، شام و افريقا تشكيل شد كه گاه از سرداران منصوب خلافت عبّاسى بودند ؛ ولى ادّعاى استقلال داشتند و ولايت عبّاسيان را نمىپذيرفتند.
برخى از آنان همانند سامانيان و طاهريان ، اگر چه خود را فرمانبردار حكومت مركزى قلمداد مىكردند ، ولى در امور ادارى، سياسى و فرهنگى ، مستقل عمل مىنمودند.
۳. عملكرد شيعيان و يا افراد متمايل به امامان شيعه در اين دوره كاملاً متمايز از دورههاىپيشين است. برخى از حكومتهاى مستقلّ پديد آمده در نقاط مختلف اسلامى ، از گروه شيعيان بودند. علويان در طبرستان، فاطميان در افريقا و مصر، و حمدانيان در موصل و حلب ، از اين جمله هستند. ظاهراً در اين دوره است كه شيعيان از لاك عزلت خارج شده، به عنوان مدّعى حكومت، عرض اندام مىكنند.
اين وضعيت در دوره آل بويه (۳۲۴ - ۴۴۷ ق) به اوج خود مىرسد و آنان موفّق مىشوند با كنار نهادن وزيران ترك، قدرت مركزى در خلافت عبّاسى را به چنگ آورند.
۴. ضعف حكومت مركزى و خلفاى عبّاسى، از منظر ديگر هم مورد توجّه است. امامان شيعه، شايستگى بالقوّه براى رهبرى و معارضه با حكومت را دارا بودند و انسانهايى ناشناخته و يا منزوى در جامعه اسلامى شمرده نمىشدند، چنان كه مأمون در مواجهه با هسته مركزى خاندان عبّاسى، از وجاهت مردمى امام رضا عليه السلام استفاده كرد و سيطره خود را بر قدرت و نظام سياسى عبّاسى تثبيت كرد.
علّت اصلى سختگيرى و فشار بر اهل بيت عليهم السلام نيز همين وجاهت مردمى بود. بويژه در دورهاى كه قدرت سياسى حكومت ، از خليفه به وزيران غير عرب ، منتقل مىشد ، اين سختگيرىها شدّت مىگرفت چنان كه در دوره برمكيان و نيز تركان ،