بر اين اساس ، وظيفه امام ، تنها راهنمايى تشريعى مردم نيست تا راهنمايى او منحصر به دوران ظهور و حضور باشد ؛ بلكه ولايت و رهبرىِ باطنى مردم نيز با اوست و بديهى است كه حضور يا غيبت امام ، نقشى در اين باره ندارد .
احاديثى كه حاكى از بهرهگيرى دلهاى اهل ايمان از علم و آداب امام غايب دارند نيز مىتوانند اشارت به رهبرى باطنى ايشان باشند ، مانند اين حديث :
إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُ فى حالِ هِدايَتِهِم ، فَإِنَّ عِلمَهُ وَ آدابَهُ فى قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ .۱
اگر جسمش از مردم با وجود هدايت آنان پنهان است ، امّا دانش و آداب او در دل مؤمنان ، ثابت است و آنان به آن عمل مىكنند .
۲ . انجام مأموريتهاى ويژه الهى
گزارشهاى فراوان و شايد متواترى در منابع شيعى۲ وجود دارد كه در مقاطع مختلف دوران غيبت كبرا ، جمعى از خواص ، توفيق تشرّف به محضر امام مهدى عليه السلام را يافته و از بركات ديدار ، رهنمودها و فريادرسىهاى ايشان ، بهرهمند شدهاند . اين گزارشها - كه صحّت اجمالى آنها براى هر محقّق منصفى قابل احراز است - ، حاكى از آن اند كه امام غايب ، در كنار نقشى كه در نظام تكوين دارد ، مأموريتهاى ويژهاى نيز بر اساس مشيّت الهى به او واگذار مىشود ، مانند مأموريتهايى كه عالم معاصرِ موسى عليه السلام داشت و داستانش در سوره كهف آمده است .۳ رهبرى جن۴ را نيز مىتوان از مأموريتهاى ويژه امام غايب شمرد .
1.ر.ك: ص ۱۹۸ ح ۵۹۰ .
2.ر. ك: بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۱۶۸ به بعد و ج ۵۳ و نجم الثاقب و دار السلام و... .
3.ر.ك : كهف : آيه ۶۲ به بعد .
4.ر.ك : الكافى : ج ۱ ص ۳۹۴ باب «أنّ الجِنَّ يأتيهم فيسألونهم عن معالم دينهم و يتوجَّهون فى أمورهم ؛ جن نزد ائمّه مىآيند و مسائل دينى خود را مىپرسند و در كارهاى خود به آنها روى مىآورند» .