غايب ، در واقع ، روى سخن با كسانى است كه مبانى بحث - يعنى توحيد ، نبوّت و امامت - را به صورت اصول موضوعى پذيرفتهاند و بر اين اساس مىخواهند مثلاً حكمت وجود امام غايب و يا طول عمر او را بررسى كنند ؛ امّا سخن گفتن در باره اين گونه مسائل ، با كسى كه در توحيد و نبوّت شبهه دارد ، و يا امامت را نپذيرفته ، به جايى نخواهد رسيد .
با توجّه به اين نكته و با تأمّل در سخنان اهل بيت عليهم السلام كه در پاسخ پرسش از فايده امام غايب ، گزارش شدهاند ، مىتوان دو پاسخِ اجمالى و تفصيلى ارائه كرد :
الف - بركت اجمالى وجود امام غايب
پاسخ اجمالى پرسش ياد شده و شبهات مشابه آن ، اين است كه اين گونه شبههها ، ناشى از عدم آگاهى از مبانى محكم پيروان اهل بيت عليهم السلام در موضوع امامت است . آرى ، اگر فلسفه امامت و رهبرى اهل بيت عليهم السلام ، در مرجعيت علمى و رهبرى اخلاقى ، عملى و سياسىِ آنان خلاصه مىشد ، اين پرسش جا داشت كه : حكمت و فايده وجود امامى كه صدها سال غايب است ، چيست؟ امّا بر پايه ادلّه قاطع ،۱حكمت وجود امام ، منحصر به موارد ياد شده نيست ؛ بلكه امام ، انسان كامل ، خليفه خداوند و جانمايه نظام هستى است و علاوه بر رهبرى ظاهرى جامعه - در صورتى كه زمينه اجتماعى آن فراهم باشد - ، هدايت باطنى انسانهاى مستعد را نيز بر عهده دارد .
به عبارت ديگر ، انسان كامل ، علاوه بر ولايت تشريعى ، از ولايت تكوينى نيز برخوردار است و در صورت غيبت يا وجود مانع از بهرهمند شدن جامعه از ولايت تشريعىِ امام ، نه تنها جامعه بشر ، بلكه نظام هستى از فيوضات ولايت تكوينى وى ، بهرهمند خواهند بود .