13
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد سوم

۴۸۳.كمال الدين - به نقل از سدير - : شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «صاحب اين امر، شباهتى با يوسف عليه السلام دارد».
گفتم: گويى زنده بودنش يا غايب شدنش را مى‏گويى!
به من فرمود: «از اين امّت افراد به سان خوك ، چه چيزى از اين امر را منكرند ؟ برادران يوسف ، فرزندان و نوادگان پيامبران بودند؛ امّا يوسف را كالاى تجارى كردند و او را در معرض فروش گذاشتند و فروختند، در حالى كه با هم برادر بودند و او را نشناختند، تا آن كه يوسف خود گفت: «من يوسفم و اين برادرم است».
پس چگونه برخى از ملعونان اين امّت، منكر مى‏شوند كه خداى عزّ و جلّ در وقتى از اوقات با حجّتش چنان مى‏كند كه با يوسف كرد!؟ فرمان‏روايى مصر با يوسف بود و ميان او و پدرش تنها هجده روز راه بود و اگر مى‏خواست پدرش را آگاه كند، مى‏توانست و يعقوب عليه السلام و فرزندانش هنگامى كه مژده زنده بودن يوسف را شنيدند، از محلّشان تا مصر، نُه روز راه رفتند [؛ امّا با اين فاصله كم، يوسف جاى خود را به دليل مصالح و حكمت الهى به آنها اطّلاع نداد]. پس چگونه اين امّت، انكار مى‏كند كه خداى عزّ و جلّ نيز در باره حجّتش چنين كند؟! اين كه در بازارهايشان راه برود و بر بساطشان گام نهد تا آن كه خداوند، اجازه معرّفى خود را به او بدهد ، همان گونه كه به يوسف اجازه داد، هنگامى كه به برادرانش گفت: «آيا دانستيد هنگامى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟! گفتند: آيا تو، خود يوسف هستى؟ گفت: من يوسفم و اين، برادرم است»».۱

۴۸۴.الغيبة، طوسى‏- به نقل از سدير صيرفى - : من و مفضّل بن عمر و داوود بن كثير رقّى و ابو بصير و اَبان بن تغلب بر مولايمان امام صادق عليه السلام وارد شديم و ديديم كه بر خاك نشسته و جبّه خيبرى طوقدارِ بى گريبانِ آستين كوتاهى در بر اوست. او مانند مادرِ فرزند مرده شيداىِ جگر سوخته‏اى مى‏گريست و اندوه تا وَجَناتش رسيده بود و گونه‏هايش دگرگون و ديدگانش پر از اشك گرديده بود و مى‏فرمود: «اى آقاى من! غيبت تو، خواب را از ديدگانم رُبوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غيبت تو، اندوه مرا به فَجايع ابدى پيوند داده، و فقدان يكى پس از ديگرى، جمع و شُمار را نابود كرده است . من ديگر احساس نمى‏كنم اشكى را كه از ديدگانم بر گريبانم روان است و ناله‏اى را كه از مصائب و بلاياى گذشته از سينه‏ام سر مى‏كشد، جز آنچه را كه در برابر ديدگانم مجسّم است و از همه گرفتارى‏ها بزرگ‏تر و جان‏گدازتر و سخت‏تر و ناآشناتر است ناملايماتى كه با غضب تو در آميخته و مصائبى كه با خشم تو عجين شده است».
چون امام صادق عليه السلام را در چنين حالى ديديم، از شدّت وَلَهْ، عقل از سرمان پريد و به واسطه آن رخداد هائِل و پديده وحشتناك و از شدّت جزع، قلوبمان چاك چاك گرديد و پنداشتيم كه آن، نشانه مكروهى كوبنده و يا مصيبتى از مصائب روزگار است كه بر وى نازل شده است. گفتيم: اى فرزند بهترينِ خلايق! چشمانت گريان مباد! از چه حادثه‏اى اشكتان روان و سرشك از ديدگانتان ريزان است؟ و كدام حالتى است كه اين ماتم را بر شما واجب كرده است؟
امام صادق عليه السلام نفس عميقى كشيد كه بر اثر آن، درونش بر آمد و هراسش افزون شد و فرمود: «واى بر شما! صبح امروز در كتاب جفر مى‏نگريستم و آن، كتابى است مشتمل بر علم منايا و بلايا و مصائب عظيم و علم آنچه بوده و آنچه تا روز قيامت خواهد بود، همان كتابى كه خداى متعال، آن را به محمّد صلى اللَّه عليه و آله‏و امامان پس از او عليهم السلام اختصاص داده است. در آن، در ميلاد قائم ما و غيبتش و تأخير كردن و طولانى شدن عمرش و آزمون (/ مصيبت) مؤمنان در آن زمان و پيدايش شك در قلب آنها به واسطه طولانى شدن غيبت و مرتد شدن بيشتر آنها از دينشان و بر كندن رشته اسلام از گردن‏هايشان - كه خداى متعال فرموده است: «و طائر هر انسانى را به گردن او بسته‏ايم» و مقصود از آن، ولايت است - درنگ كردم و رقّتى مرا فرا گرفت و اندوه بر من مستولى شد».
گفتيم: اى فرزند پيامبر خدا! ما را مشرّف و گرامى بدار و در بعضى از آنچه در اين باب مى‏دانى، شريك گردان!
فرمود: «خداى متعال، در قائم ما، سه خصلت جارى ساخته كه آن خصلت‏ها در سه تن از پيامبران نيز جارى بوده است: مولِدش را چون مولد موسى عليه السلام و غيبتش را مانند غيبت عيسى عليه السلام و تأخير كردنش را مانند تأخير كردن نوح عليه السلام ، مقدّر كرده است و پس از آن، عمر عبد صالح - يعنى خِضر عليه السلام - را دليلى بر عمر او قرار داده است».
به ايشان گفتيم: اى فرزند پيامبر خدا! اگر ممكن است، وجوه اين معانى را براى ما توضيح دهيد.
فرمود: «امّا تولّد موسى عليه السلام ، چون فرعون واقف شد كه زوال پادشاهى او به دست موسى عليه السلام است، دستور داد كه كاهنان را حاضر كنند و آنها وى را از نَسَب موسى آگاه كردند و گفتند كه وى از بنى اسرائيل است و فرعون به كارگزارنِ خود، دستور مى‏داد كه شكم زنان باردار بنى اسرائيل را پاره كنند و حدود بيست و چند هزار نوزاد را كشت؛ امّا نتوانست به كشتن موسى عليه السلام دست يابد؛ زيرا او در حفظ و حمايت خداى متعال، بود. بنى اُميّه و بنى عبّاس نيز چنين اند. وقتى آگاه شدند كه زوال پادشاهى آنها و پادشاهى اميران و ستمگران آنها به دست قائم ماست، با ما به دشمنى برخاستند و در قتل خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏و نابودى نسل او شمشير كشيدند، به طمع آن كه بر قتل قائم عليه السلام دست يابند؛ امّا خداى متعال، امر خود را [حتّى‏] بر يكى از ظالمان، آشكار نسازد و او نورِ خود را كامل مى‏كند، گرچه مشركان را ناخوش آيد.
امّا غيبت عيسى عليه السلام ، يهود و نصارا اتّفاق كردند كه او كشته شده است؛ امّا خداى متعال، با اين سخن خود، آنان را تكذيب فرمود: «آنان او را نكشتند و به صليب نكشيدند؛ ليكن امر بر آنان مشتبه شد». غيبت قائم نيز چنين است ؛ زيرا اين امّت به واسطه طولانى شدن مدّتش آن را انكار مى‏كند . پس گوينده‏اى به هذيان مى‏گويد كه: او متولّد نشده است، و گوينده‏اى ديگر مى‏گويد: او مرده است، و گوينده‏اى ديگر، اين كلام كفرآميز را مى‏گويد كه: يازدهمين ما امامان عقيم بوده است، و گوينده‏اى ديگر با اين كلام، از دين خارج مى‏شود كه: تعداد امامان، به سيزده و يا بيشتر رسيده است، و گوينده‏اى ديگر به نافرمانى خداى متعال پرداخته، مى‏گويد: روح قائم در جسد ديگرى سخن مى‏گويد.
امّا تأخير كردن نوح عليه السلام ، چنين است كه چون از خداوند براى قومِ خود طلب عقوبت كرد، خداى متعال، روح الأمين عليه السلام را با هفت هسته خرما به نزد وى فرستاد و به او گفت: اى پيامبر خدا! خداى متعال به تو مى‏گويد: "اينها خلايق و بندگان من هستند و آنها را با صاعقه‏اى از صاعقه‏هاى خود نابود نمى‏كنم، مگر پس از تأكيد بر دعوت و الزام ساختنِ حُجّت. پس بار ديگر در دعوت قومت تلاش كن كه من به تو ثواب خواهم داد. اين هسته‏ها را بكار و فَرَج و خلاص تو آن گاه است كه آنها برويند و بزرگ شوند و ميوه به بار آورند و اين مژده را به مؤمنان پيرو خود بده"».
چون پس از زمانى طولانى درخت‏ها روييدند و پوست گرفتند و داراى ساقه و شاخه شدند و ميوه دادند و به بار نشستند، از خداى متعال درخواست كرد كه وعده را عملى سازد؛ امّا خداى متعال، فرمان داد كه هسته اين درخت‏ها را بكارد و دوباره صبر و تلاش نمايد و حجّت را بر قومش تأكيد كند. او نيز آن را به طايفه‏هايى كه به او ايمان آورده بودند، گزارش كرد و سيصد تن از آنان از دين بر گشتند و گفتند: اگر آنچه نوح ادّعا كرده بود، حق بود، در وعده پروردگارش خُلفى واقع نمى‏شد.
سپس خداى متعال، هر بار دستور مى‏داد كه هسته‏ها را بكارد و نوح نيز هفت مرتبه آنها را كاشت و هر مرتبه طايفه‏هايى از مؤمنان از دين بر مى‏گشتند، تا آن كه هفتاد و چند نفر بيشتر باقى نماندند. آن گاه خداى متعال، وحى فرمود كه: "اى نوح! هم‏اكنون صبح روشن از پس شب تار دميد و حقّ محض و صافى شده، از ناخالص و كدر آن جدا شد؛ زيرا بدطينتان از دين بيرون رفتند. اگر من كفّار را نابود مى‏كردم و اين طايفه‏هاى از دين بيرون شده را باقى مى‏گذاشتم، به وعده خود در باره مؤمنانى كه در توحيد، بااخلاص و به رشته نبوّت تو متمسّك بودند، وفا نكرده بودم؛ زيرا من وعده كرده بودم كه آنان را جانشين زمين كنم و دينشان را استوار سازم و ترسشان را به امن بدل نمايم تا با رفتن شك از دل آنان عبادت من خالص شود.
و چگونه اين جانشينى و استوارى و تبديل ترس به اَمن ممكن بود، در حالى كه ضعفِ يقينِ از دين بيرون شدگان و خبث طينت و سوء سريرت آنها - كه از نتايج نفاق است - و گم‏راه شدنِ آنها را مى‏دانستم، و اگر رايحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام كه ايشان را جانشين زمين مى‏نمايم و بر تختِ سلطنت مى‏نشانم و دشمنانشان را نابود مى‏سازم، استشمام مى‏كردند، باطن نفاقشان را مستحكم و دشمنى با برادرانشان را آشكار مى‏كردند و در طلب رياست و فرماندهى، با آنها مى‏جنگيدند و با وجود فتنه‏انگيزى و جنگ و نزاع بين ايشان، چگونه تمكين و استوارى در دين و اعلاى امرِ مؤمنان ممكن خواهد بود؟! خير؛ چنين نيست «[اكنون‏] در حضور ما و طبق وحى ما ، كشتى بساز»"».
امام صادق عليه السلام فرمود: «قائم عليه السلام نيز چنين است ؛ زيرا ايّام غيبت او طولانى مى‏شود تا حقّ محض و ايمانِ صافى شده، از كدر آن مشخّص شود و هر كس از شيعيان كه طينت ناپاك دارد، از دين بيرون رود؛ كسانى كه ممكن است آن گاه كه استخلاف و تمكين و امنيّت منتشر شده در عهد قائم عليه السلام را احساس كنند، نفاق ورزند... .
امّا عبد صالح - يعنى خضر - ، خداى متعال، عمر او را طولانى ساخته است؛ ولى نه به‏ خاطر نبوّتى كه براى وى تقدير كرده است و يا كتابى كه بر وى فرو فرستد و يا شريعتى كه به واسطه آن شريعت‏هاى انبياى پيشين را نَسخ كند و يا امامتى كه بر بندگانش اقتدا به آن لازم باشد و يا طاعتى كه انجام دادن آن بر وى واجب باشد (چرا كه خضر، پيامبر و يا امام نبوده است)؛ بلكه چون در علم خداوند، گذشته بود كه عمر قائم عليه السلام در دوران غيبتش طولانى خواهد شد، تا جايى كه بندگانش آن را به واسطه طولانى بودنش انكار مى‏كنند. عمر بنده صالح خود را طولانى كرد تا از طول عمر او ، به طول عمر قائم عليه السلام استدلال شود و حجّت معاندان را باطل نمايد ، تا از آن پس ، بر مردمان ، حجّتى بر خلاف [حجّت‏] خدا نباشد» .۲

1.كمال الدين : ص ۱۴۴ ح ۱۱ و ص ۳۴۱ ح ۲۱ ، علل الشرائع : ص ۲۴۴ ح ۳ (همه منابع با سند معتبر)، الغيبة، نعمانى: ص ۱۶۳ ح ۴ ، أعلام الورى‏ : ج ۲ ص ۲۳۶ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۱۴۲ ح ۱ .

2.الغيبة، طوسى: ص ۱۶۷ ح ۱۲۹ ، كمال الدين : ص ۳۵۲ ح ۵۰ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۲۱۹ ح ۹ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد سوم
12

۴۸۳.كمال الدين : حَدَّثَنا أبي ومُحَمَّدُ بنُ الحُسَينِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنهُما - قالا : حَدَّثَنا عَبدُ اللَّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِميَرِيُّ ، عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ ، عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبي نَجرانَ ، عَن فَضالَةَ بنِ أيّوبَ ، عَن سَديرٍ ، قالَ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ :
إنَّ فِي القائِمِ سُنَّةً مِن يوسُفَ ، قُلتُ : كَأَنَّكَ تَذكُرُ خَبَرَهُ أو غَيبَتَهُ ؟ فَقالَ لي : وما تُنكِرُ هذِهِ الاُمَّةُ أشباهَ الخَنازيرٍ ؟ ، إنَّ إخوَةَ يوسُفَ كانوا أسباطاً أولادَ أنبِياءَ ، تاجَروا يوسُفَ وبايَعوهُ ، وهُم إخوَتُهُ وهُو أخوهُم فَلَم يَعرِفوهُ حَتّى‏ قالَ لَهُم : أنَا يوسُفُ وهذا أخي ، فَما تُنكِرُ هذِهِ الاُمَّةُ أن يَكونَ اللَّهُ عزّ و جلّ في وَقتٍ مِنَ الأَوقاتِ يُريدُ أن يَستُرَ حُجَّتَهُ عَنهُم .
لَقَد كانَ يوسُفُ يَوماً مَلِكَ مِصرَ ، وكانَ بَينَهُ وبَينَ والِدِهِ مَسيرَةُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ يَوماً ، فَلَو أرادَ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ أن يُعَرِّفَهُ مَكانَهُ لَقَدَرَ عَلى‏ ذلِكَ ، وَاللَّهِ لَقَد سارَ يَعقوبُ ووُلدُهُ عِندَ البِشارَةِ في تِسعَةِ إيّامٍ إلى‏ مِصرَ ، فَما تُنكِرُ هذِهِ الاُمَّةُ أن يَكونَ اللَّهُ عزّ و جلّ يَفعَلُ بِحُجَّتِهِ ما فَعَلَ بِيوسُفَ ، أن يَكونَ يَسيرَ فيما بَينَهُم ، ويَمشِيَ في أسواقِهِم ، ويَطَأَ بُسُطَهُم وهُم لا يَعرِفونَهُ ، حَتّى‏ يَأذَنَ اللَّهُ عزّ و جلّ لَهُ أن يُعَرِّفَهُم نَفسَهُ كَما أذِنَ لِيوسُفَ عليه السلام حينَ قالَ لَهُم : « هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَهِلُونَ * قَالُوا أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى »۱
.

۴۸۴.الغيبة للطوسي : أخبَرَني جَماعَةٌ ، عَن أبِي المُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللَّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ المُطَّلِبِ رحمه اللَّه ، قالَ : حَدَّثَنا أبُو الحُسَينِ مُحَمَّدُ بنُ بَحرِ بنِ سَهلٍ الشَّيبانِيُّ الرَّهِنيُّ ، قالَ : أخبَرَنا عَلِيُّ بنُ الحارِثِ ، عَن سَعدِ بنِ المَنصورِ الجَواشِنِيِّ ، قالَ : أخبَرَنا أحمَدُ بنُ عَلِيٍّ البَديلِيُّ ، قالَ : أخبَرَني أبي ، عَن سَديرٍ الصَّيرَفِيِّ ، قالَ :
دَخَلتُ أنَا ، وَالمُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ ، وداوودُ بنُ كَثيرٍ الرِّقِّيُّ ، وأبو بَصيرٍ ، وأَبانُ بنُ تَغلِبَ ، عَلى‏ مَولانَا الصّادِقِ عليه السلام فَرَأَيناهُ جالِساً عَلَى التُّرابِ ، وعَلَيهِ مِسحٌ‏۲خَيبَرِيٌّ مِطرَفٌ‏۳ ، بِلا جَيبٍ مُقَصَّرُ الكُمَّينِ ، وهُوَ يَبكي بُكاءَ الوالِهَةِ الثَّكلى‏ ، ذاتَ الكَبِدِ الحَرّى ، قَد نالَ الحُزنُ مِن وَجنَتَيهِ وشاعَ التَّغَيُّرُ في عارِضَيهِ ، وأَبَلى الدَّمعُ مِحجَرَيهِ ، وهُوَ يَقولُ :
سَيِّدي ، غَيبَتُكَ نَفَت رُقادي ، وضَيَّقَت عَلَيَّ مِهادي ، وَابتَزَّت مِنّي راحَةَ فُؤادي ، سَيِّدي ، غَيبَتُكَ أوصَلَت مَصائِبي بِفَجائِعِ الأَبَدِ ، وفَقدُ الواحِدِ بَعدَ الواحِدِ بِفَناءِ الجَمعِ وَالعَدَدِ ، فَما اُحِسُّ بِدَمعَةٍ تَرقَأُ۴ مِن عَيني ، وأَنينٍ يَفشو ۵مِن صَدري .
قالَ سَديرٌ : فَاستَطارَت عُقولُنا وَلَهاً ، وتَصَدَّعَت قُلوبُنا جَزَعاً مِن ذلِكَ الخَطبِ الهائِلِ ، وَالحادِثِ الغائِلِ ، فَظَنَنّا أنَّهُ سَمتٌ‏۶لِمَكروهَةٍ قارِعَةٍ ، أو حَلَّت بِهِ مِنَ الدَّهرِ بائِقَةٌ۷ ، فَقُلنا : لا أبكَى اللَّهُ عَينَيكَ يَابنَ خَيرِ الوَرى‏ ، مِن أيَّةِ حادِثَةٍ تَستَذرِفُ دَمعَتَكَ ، وتَستَمطِرُ عَبرَتَكَ ؟ وأَيَّةُ حالَةٍ حَتَمَت عَلَيكَ هذَا المَأتَمُ ؟ قالَ : فَزَفَرَ الصّادِقُ عليه السلام زَفرَةً انتَفَخَ مِنها جَوفُهُ ، وَاشتَدَّ مِنها خَوفُهُ ، فَقالَ :
وَيكُم ، إنّي نَظَرتُ صَبيحَةَ هذَا اليَومِ في كِتابِ الجَفرِ المُشتَمِلِ عَلى‏ عِلمِ البَلايا وَالمَنايا ، وعِلمِ ما كانَ وما يَكونُ إلى‏ يَومِ القِيامَةِ ، الَّذي خَصَّ اللَّهُ تَقَدَّسَ اسمُهُ بِهِ مُحَمَّداً وَالأَئِمَّةَ مِن بَعدِهِ عليهم السلام ، وتَأَمَّلتُ فيهِ مَولِدَ قائِمِنا عليه السلام ، وغَيبَتَهُ وإبطاءَهُ ، وطولَ عُمُرِهِ وبَلوَى المُؤمِنينَ مِن بَعدِهِ في ذلِكَ الزَّمانِ ، وتَوَلُّدَ الشُّكوكِ في قُلوبِ الشّيعَةِ مِن طولِ غَيبَتِهِ ، وَارتِدادَ أكثَرِهِم عَن دينِهِ ، وخَلعَهُم رِبقَةَ۸ الإِسلامِ مِن أعناقِهِمُ الَّتي قالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «وَ كُلَّ إِنسَنٍ أَلْزَمْنَهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ»۹ يَعنِي الوِلايَةَ ، فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ ، وَاستَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ . فَقُلنا : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، كَرِّمنا وفَضِّلنا بِإِشراكِكَ إيّانا في بَعضِ ما أنتَ تَعلَمُهُ مِن عِلمِ ذلِكَ ، قالَ :
إنَّ اللَّهَ تَعالى‏ ذِكرُهُ ، أدارَ فِي القائِمِ مِنّا ثَلاثَةً ، أدارَها لِثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ، قَدَّرَ مَولِدَهُ تَقديرَ مَولِدِ موسى‏ عليه السلام ، وقَدَّرَ غَيبَتَهُ تَقديرَ غَيبَةِ عيسى‏ عليه السلام ، وقَدَّرَ إبطاءَهُ تَقديرَ إبطاءِ نوحٍ عليه السلام ، وجَعَلَ لَهُ مِن بَعدِ ذلِكَ عُمُرَ العَبدِ الصّالِحِ - أعنِي الخِضرَ عليه السلام - دَليلاً عَلى‏ عُمُرِهِ . فَقُلنا : اِكشِف لَنا يَابنَ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله عَن وُجوهِ هذِهِ المَعاني .
قالَ : أمّا مَولِدُ موسى‏ عليه السلام فَإِنَّ فِرعَونَ لَمّا وَقَفَ عَلى‏ أنَّ زَوالَ مُلكِهِ عَلى‏ يَدِهِ ، أمَرَ بِإِحضارِ الكَهَنَةِ ، فَدَلّوا عَلى‏ نَسَبِهِ ، وأنَّهُ يَكونُ مِن بَني إسرائيلَ ، فَلَم يَزَل يَأمُرُ أصحابَهُ بِشَقِّ بُطونِ الحَوامِلِ مِن نِساءِ بَني إسرائيلَ ، حَتّى‏ قَتَلَ في طَلَبِهِ نَيِّفاً وعِشرينَ ألفَ مَولودٍ ، وتَعَذَّرَ عَلَيهِ الوُصولُ إلى‏ قَتلِ موسىَ عليه السلام بِحِفظِ اللَّهِ تَعالى‏ إيّاهُ .
كَذلِكَ بَنو اُمَيَّةَ وبَنُو العَبّاسِ لَمّا أن وَقَفوا عَلى‏ أنَّ بِهِ زَوالَ مَملَكَةِ الاُمَراءِ وَالجَبابِرَةِ مِنهُم عَلى‏ يَدَيِ القائِمِ مِنّا ، ناصَبونَا العَداوَةَ ، ووَضَعوا سُيوفَهُم في قَتلِ أهلِ بَيتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وإبادَةِ نَسلِهِ ، طَمَعاً مِنهُم فِي الوُصولِ إلى‏ قَتلِ القائِمِ عليه السلام ، فَأَبَى اللَّهُ أن يَكشِفَ أمرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ ، إلّا أن يُتِمَّ نورَهُ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ .
وأَمّا غَيبَةُ عيسى‏ عليه السلام ، فَإِنَّ اليَهودَ وَالنَّصارَى اتَّفَقَت عَلى‏ أنَّهُ قُتِلَ ، فَكَذَّبَهُمُ اللَّهُ عزّ و جلّ بِقَولِهِ : «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ» ۱۰ كَذلِكَ غَيبَةُ القائِمِ ، فَإِنَّ الاُمَّةَ سَتُنكِرُها لِطولِها ، فَمِن قائِلٍ يَقولُ : إنَّهُ لَم يولَد ، وقائِلٍ يَفتري بِقَولِهِ : إنَّهُ وُلِدَ وماتَ ، وقائِلٍ يَكفُرُ بِقَولِهِ : إنَّ حادي عَشرَنا كانَ عَقيماً ، وقائِلٍ يَمرِقُ بِقَولِهِ : إنَّهُ يَتَعَدّى‏ إلى‏ ثالِثَ عَشَرَ فَصاعِداً ، وقائِلٍ يَعصِي اللَّهَ بِدَعواهُ : إنَّ روحَ القائِمِ عليه السلام يَنطِقُ في هَيكَلِ غَيرِهِ .
وأَمّا إبطاءُ نوحٍ عليه السلام ، فَإِنَّهُ لَمَّا استَنزَلَ العُقوبَةَ مِنَ السَّماءِ بَعَثَ اللَّهُ إلَيهِ جَبرَئيلَ عليه السلام مَعَهُ سَبعُ نَوِيّاتٍ ، فَقالَ : يا نَبِيَّ اللَّهِ ، إنَّ اللَّهَ جَلَّ اسمُهُ يَقولُ لَكَ : إنَّ هؤُلاءِ خَلائِقي وعِبادي ، لَستُ اُبيدُهُم بِصاعِقَةٍ مِن صَواعِقي إلّا بَعدَ تَأكيدِ الدَّعوَةِ ، وإلزامِ الحُجَّةِ ، فَعاوِدِ اجتِهادَكَ فِي الدَّعوَةِ لِقَومِكَ ؛ فَإِنّي مُثيبُكَ عَلَيهِ ، وَاغرِس هذَا النَّوى‏ ، فَإِنَّ لَكَ في نَباتِها وبُلوغِها وإدراكِها إذا أثمَرَتِ الفَرَجُ وَالخَلاصُ ، وبَشِّر بِذلِكَ مَن تَبِعَكَ مِنَ المُؤمِنينَ .
فَلَمّا نَبَتَتِ الأَشجارُ ، وتَأَزَّرَت‏۱۱ وتَسَوَّقَت ، وأَغصَنَت ، وزَهَا الثَّمَرُ عَلَيها بَعدَ زَمانٍ طَويلٍ ، استَنجَزَ مِنَ اللَّهِ العِدَةَ ، فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَعالى‏ أن يَغرِسَ مِن نَوى‏ تِلكَ الأَشجارِ ، ويُعاوِدَ الصَّبرَ وَالاِجتِهادَ ، ويُؤَكِّدَ الحُجَّةَ عَلى‏ قَومِهِ ، فَأَخبَرَ بِذلِكَ الطَّوائِفَ الَّتي آمَنَت بِهِ ، فَارتَدَّ مِنهُم ثَلاثُمِئَةِ رَجُلٍ ، وقالوا : لَو كانَ ما يَدَّعيهِ نوحٌ حَقّاً لَما وَقَعَ في عِدَتِهِ خُلفٌ .
ثُمَّ إنَّ اللَّهَ تَعالى‏ لَم يَزَل يَأمُرُهُ عِندَ إدراكِها كُلَّ مَرَّةٍ أن يَغرِسَ تارَةً بَعدَ اُخرى‏ إلى‏ أن غَرَسَها سَبعَ مَرّاتٍ ، وما زالَت تِلكَ الطَّوائِفُ مِنَ المُؤمِنينَ تَرتَدُّ مِنهُم طائِفَةٌ ، إلى‏ أن عادوا إلى‏ نَيِّفٍ وسَبعينَ رَجُلاً ، فَأَوحَى اللَّهُ عزّ و جلّ عِندَ ذلِكَ إلَيهِ ، وقالَ : الآنَ أسفَرَ الصُّبحُ عَنِ اللَّيلِ لِعَينِكَ ، حينَ صَرَحَ الحَقُّ عَن مَحضِهِ‏۱۲ ، وصَفَا الأَمرُ لِلإِيمانِ مِنَ الكَدِرِ ، بِارتِدادِ كُلِّ مَن كانَت طينَتُهُ خَبيثَةً . فَلَو أنّي أهلَكتُ الكُفّارَ وأَبقَيتُ مَنِ ارتَدَّ مِنَ الطَّوائِفِ الَّتي كانَت آمَنَت بِكَ لَما كُنتُ صَدَّقتُ وَعدِيَ السّابِقَ لِلمُؤمِنينَ الَّذينَ أخلَصوا لِيَ التَّوحيدَ مِن قَومِكَ ، وَاعتَصَموا بِحَبلِ نُبُوَّتِكَ ، بِأَن أستَخلِفَهُم فِي الأَرضِ واُمَكِّنُ لَهُم دينَهُم ، واُبَدِّلُ خَوفَهُم بِالأَمنِ ، لِكَي تَخلُصَ العِبادَةُ لي بِذَهابِ الشَّكِّ مِن قُلوبِهِم .
وكَيفَ يَكونُ الاِستِخلافُ ، وَالتَّمكينُ ، وبَدَلُ الخَوفِ بِالأَمنِ مِنّي لَهُم ، مَعَ ما كُنتُ أعلَمُ مِن ضَعفِ يَقينِ الَّذينَ ارتَدّوا وخُبثَ طينَتِهِم ، وسوءَ سَرائِرِهِمُ الَّتي كانَت نَتائِجَ النِّفاقِ وسُنوخَ‏۱۳ الضَّلالَةِ ؟ فَلَو أنَّهُم تَنَسَّموا مِنَ المُلكِ الَّذي اُوتِيَ المُؤمِنونَ وَقتَ الاِستِخلافِ إذا هَلَكَت أعداؤُهُم لَنَشَقوا رَوائِحَ صِفاتِهِ ، ولَاستَحكَمَ سَرائِرُ نِفاقِهِم ، وتَأَبَّدَ خَبالُ ضَلالَةِ قُلوبِهِم ، ولَكاشَفوا إخوانَهُم بِالعَداوَةِ ، وحارَبوهُم عَلى‏ طَلَبِ الرِّئاسَةِ ، وَالتَّفَرُّدِ بِالأَمرِ وَالنَّهيِ عَلَيهِم ، وكَيفَ يَكونُ التَّمكينُ فِي الدّينِ وَانتِشارِ الأَمرِ فِي المُؤمِنينَ مَعَ إثارَةِ الفِتَنِ وإيقاعِ الحُروبِ ؟ كَلّا «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا»۱۴ .
قالَ الصّادِقُ عليه السلام : وكَذلِكَ القائِمُ عليه السلام ؛ فَإِنَّهُ تَمتَدُّ غَيبَتُهُ لِيُصَرِّحَ الحَقُّ عَن مَحضِهِ ، ويَصفُوَ الإِيمانُ مِنَ الكَدِرِ بِارتِدادِ كُلِّ مَن كانَت طينَتُهُ خَبيثَةً مِنَ الشّيعَةِ الَّذينَ يُخشى‏ عَلَيهِمُ النِّفاقُ ، إذا أحَسّوا بِالاِستِخلافِ وَالتَّمكينِ وَالأَمنِ المُنتَشِرِ في عَهدِ القائِمِ عليه السلام . . .
وأَمَّا العَبدُ الصّالِحُ - أعنِي الخِضرَ عليه السلام - فَإِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ ما طَوَّلَ عُمُرِهِ لِنُبُوَّةٍ قَرَّرَها لَهُ ، ولا لِكِتابٍ نَزَّلَ عَلَيهِ ، ولا لِشَريعَةٍ يَنسَخُ بِها شَريعَةَ مَن كانَ قَبلَهُ مِنَ الأَنبِياءِ عليهم السلام ، ولا لِإِمامَةٍ يُلزِمُ عِبادَهُ الاِقتِداءَ بِها ، ولا لِطاعَةٍ يَفرِضُها ، بَلى‏ إنَّ اللَّهَ تَعالى‏ لَمّا كانَ في سابِقِ عِلمِهِ أن يُقَدِّرَ مِن عُمُرِ القائِمِ عليه السلام في أيّامِ غَيبَتِهِ ما يُقَدِّرُهُ ، وعَلِمَ ما يَكونُ مِن إنكارِ عِبادِهِ بِمِقدارِ ذلِكَ العُمُرِ فِي الطّولِ ، طَوَّلَ عُمُرَ العَبدِ الصّالِحِ مِن غَيرِ سَبَبٍ أوجَبَ ذلِكَ إلّا لِعِلَّةِ الاِستِدلالِ بِهِ عَلى‏ عُمُرِ القائِمِ عليه السلام ، لِيَقطَعَ بِذلِكَ حُجَّةُ المُعانِدينَ ، لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ .

1.يوسف : ۸۹ و۹۰ .

2.المِسحُ : الكساء من الشعر ( لسان العرب : ج ۲ ص ۵۹۶ «مسح») .

3.مِطرَف : الثوب الذي في طرفيه عَلَمان ( النهاية : ج ۳ ص ۱۲۱ «طرف») .

4.رقأ الدَّمعُ والدَّمُ : إذا سكن وانقطع ( النهاية : ج ۲ ص ۲۴۸ « رقأ » ) .

5.فشا : ظهر وانتشر ( المصباح المنير : ص ۴۷۳ « فشا » ) .

6.السمتُ : أي الهيئة ( المصباح المنير : ص ۲۸۷ « سمت » ) .

7.البائقة : النازلة ، وهي الداهية والشرّ الشديد ( المصباح المنير : ص ۶۶ « بوق » ) .

8.خَلعُ رِبَقةِ الإسلام : ترك السُنَّة واتّباع البدعة ( النهاية : ج ۲ ص ۱۹۰ «ربق») .

9.الإسراء : ۱۳ .

10.النساء : ۱۵۷ .

11.آزرت الرجل : إذا أعنته وقوّيته ( لسان العرب : ج ۴ ص ۱۶ « أزر » ) .

12.المَحضُ : الخالص من كلّ شي‏ء ( النهاية : ج ۴ ص ۳۰۲ «محض») .

13.سنخ : بمعنى رَسَخ ( المصباح المنير : ص ۲۹۱ «سنخ») .

14.هود : ۳۷ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد سوم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9757
صفحه از 409
پرینت  ارسال به