عجيبى تلّقى نمىشود. با اتمام قرن سيزدهم هجرى، وى خود را مجدِّد قرن نيز خواند؛ پديدهاى كه هميشه بهانهاى براى مهدويت بوده است. وى آثارى داشت از جمله: حمامة البشرى إلى أهل مكّة و صلحاء اُمّ القرى، ترياق القلوب، حقيقة الوحى و مواهب الرحمن۱ است. در كتاب اخير (ص ۲۹) آمده است: «إنّى أنا المسيح الموعود و الإمام المنتظر المعهود، و أوحى إلىّ من اللَّه كالأنوار الساطعة؟؟؟».
بسيارى ، از جمله مرحوم محمّد اقبال ، عليه وى كتاب نوشتند و او را يك شورشى عليه اسلام دانستند.۲در حال حاضر، طرفداران وى همچنان فعّال بوده و از قضا ، درست مانند بهائيت، از سيستم تبليغاتى پُرقدرتى برخوردار هستند، هر چند بيش از بهائيان و اساساً بر خلاف آنان، همچنان خود را به اسلام ، وصل مىكنند.
يكى از انتقادات هميشگى به وى، همراهىاش با انگليسىها در تمام اين دوره بوده است.
۵۱ . پنج نفر از شاگردان شيخ احسايى و سيّد كاظم رشتى
مدّعى مهدويت يا ركن رابع بودن يا هر گونه ، جانشينى خاص ، آن چنان كه نوعى تمايز از نيابت عمومى داشته باشد، پديدهاى عمومى در ميان شاگردان سيّد كاظم بوده و چنان كه گذشت، علىمحمّد باب نيز چنين بوده و مسير را از همينجا آغاز كرده است. آيت اللَّه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى در باره پنج نفر ديگر از شاگردان شيخ احمد و سيّد كاظم ، ادّعاى مهدويت را مطرح كرده است:
يك . ميرزا طاهر حكّاك : وى اهل اصفهان و از شاگردان سيّد كاظم رشتى بوده است. در اصفهان ، حكّاك بوده و خطّ نسخ را بسيار زيبا مىنوشت . او به استانبول رفت و كم كم ، خود را به «ناصح العالم» ملقّب كرد . او براى ناصر الدين شاه با