۳۳ . مردى شرقى (م ۹۲۸ ق)
مردى كه اصل وى شرقى بود و گفته مىشد : مدّتى هم در مكّه بوده، به قاهره آمد و گفت كه مهدى است. به ملك الاُمرا گفت: «أنا المهدى». قاضى شهاب الدين احمد بن شيرين در آن جا بود. چند پرسش علمى از وى كرد كه پاسخى نداد. ظاهر وى ، مرد پير كوتاهقدّى را نشان مىداد كه چيزى از علائم مهدى در او نبود. وقتى با ملك الاُمرا به تندى سخن گفت، دستور دستگيرى وى را دادند و او را روانه مارستان ۱كردند تا در كنار ديوانگان باشد. سر او را لخت كرده، غل و زنجيرش كردند. وقتى خبر به شيخ ابراهيم و شيخ حسن عثمانى رسيد، نزد ملك الاُمرا آمده، وساطت او را كردند. او هم حكم به رهايى وى از مارستان كرد. اين مرد نزد عثمانىها بسيار بزرگ بود و كنار وى پنجاه نفرى از جماعت عجم در خدمتش بودند. وقتى از مارستان در مىآمد ، همه مردم براى ديدن مهدى ، اجتماع كرده بودند. روز محشرى بود. ملك الاُمرا پشيمان شد و دستور دستگيرى او و حبسش را در بيت والى داد كه باز شفاعت كردند و آزادش نمودند.۲
۳۴ . شاه طهماسب (م ۹۶۲ ق)
رسالهاى با عنوان مبشّره شاهيّه در سال ۹۵۰ ق نوشته شد كه ضمن آن ، ادّعا شده بود سيزده سال بعد ، مهدى ظهور خواهد كرد. البتّه روشن نيست چه ارتباطى بين محتواى اين رساله با ادّعاى جماعتى از قزلباشان در باره ادّعاى مهدويت طهماسب در سال ۹۶۲ ق داشته است . هر چه هست ، طهماسب روى خوش به اين ادّعاها نشان نداد و سخت با آنها برخورد كرد.