397
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم

۷۳۶.الكافى‏- به نقل از حسن بن فضل بن زيد يمانى‏۱ - : پدرم با خطّ خودش ، نامه‏اى [به ناحيه مقدّسه ]نوشت. پاسخش آمد. بعد من هم با خطّ خودم نوشتم. پاسخ آن نيز آمد. سپس مردى از فقهاى همكيش ما، به خطّ خود ، نامه‏اى نوشت ؛ امّا پاسخ او نيامد. تحقيق كرديم. ديديم علّتش اين است كه آن مرد ، قَرمَطى‏۲ شده است.
به عراق رفتم و [قبل از آن‏] به طوس رفته بودم.۳بر آن شدم تا دليلى روشن [از جانب مولايم ]به دست نياورم و به خواسته‏ام نرسم، از آن جا نروم، اگر چه مجبور شوم آن قدر بمانم كه به گدايى افتم.
در خلال اين مدّت، از ماندن ، حوصله‏ام به سر مى‏آمد و مى‏ترسيدم كه به حج نرسم. يك روز نزد محمّد بن احمد رفتم تا از او دادخواهى (تقاضاى كمك) كنم. به من گفت: به فلان مسجد برو. در آن جا مردى تو را ملاقات مى‏كند. به آن مسجد رفتم. مردى نزدم آمد. چشمش كه به من افتاد، خنديد و گفت: «ناراحت نباش. تو امسال به حج مى‏روى و به سلامت هم نزد زن و فرزندت باز مى‏گردى». خاطرم آسوده شد و دلم آرام گرفت و با خود مى‏گفتم: اين ، تأييدى است بر آن [دليل روشنى كه دنبالش بودم‏] . خدا را سپاس!
سپس به عسكر رفتم. هميانى كه در آن ، چند دينار و يك جامه بود ، به من رسيد. ناراحت شدم و با خود گفتم: پاداش من نزد اين قوم ، همين است!؟۴نادانى كردم و آن را برگرداندم و كاغذى نوشتم. شخصى كه آن را از من تحويل گرفت، كمترين اشاره‏اى به من نكرد و در باره آن ، يك كلمه هم چيزى نگفت. پس از آن، سخت پشيمان شدم و با خودم گفتم: با دست رد زدن به سَرورم، كافر شدم! نامه‏اى نوشتم و در آن از كارم پوزش خواستم و خود را گناهكار دانستم و از آن استغفار كردم و نامه را فرستادم و برخاستم و دست‏هايم را به هم مى‏ماليدم و با خود فكر مى‏كردم و مى‏گفتم: اگر دينارها را به من برگردانند، هميان را باز نمى‏كنم و دست به آنها نمى‏زنم تا به پدرم برسانم؛ زيرا او بهتر از من مى‏داند كه با آن دينارها چه كند. پس به آن فرستاده‏اى كه هميان را برايم آورده بود، [از ناحيه مقدّسه ]نامه آمد كه : «بد كردى كه به آن مرد نگفتى ! ما گاهى با دوستان خود ، اين كار را مى‏كنيم و گاهى خود آنها تبرّكى آن را از ما مى‏خواهند». به من نيز نامه آمد كه : «اشتباه كردى كه احسان ما را رد كردى؛ امّا چون از خدا طلب بخشش كردى، خدا تو را مى‏بخشد؛ ليكن چون تصميم و نيّتت اين است كه دست به آن دينارها نزنى و خرج راه خود نكنى، ما هم آنها را برايت نمى‏فرستيم؛ امّا از جامه چاره‏اى نيست، براى اين كه بايد با آن اِحرام ببندى».
من در باره دو مطلب [به امام عليه السلام ] نامه‏اى نوشتم و خواستم مطلب سومى را هم بنويسم؛ امّا خوددارى كردم؛ چون ترسيدم كه از اين كار خوشش نيايد. پاسخ آن دو مطلب به علاوه پاسخ مطلب سومى كه در دلم نهان داشته بودم، با توضيح و تفسيرش آمد. سپاس ، خدا را !
در نيشابور با جعفر بن ابراهيم نيشابورى قرار گذاشته بودم كه با او همسفر و هم‏كجاوه شوم. چون به بغداد رسيدم، نظرم عوض شد و از او معذرت‏خواهى كردم و در جست وجوى هم‏كجاوه ديگرى بر آمدم. ابن وَجناء - كه قبلاً نزدش رفته و از او خواسته بودم مركبى برايم كرايه كند، ولى تمايلى به آن نشان نداد - به ديدنم آمد و گفت: من دنبال تو مى‏گردم. به من [از جانب امام عصر عليه السلام ]۵ گفته شده كه : «او (حسن بن فضل) همراه تو مى‏شود. پس با وى خوش‏رفتار باش و برايش هم‏كجاوه پيدا و مركوبى كرايه كن» .۶

1.حسن بن فضل بن زيد (/ يزيد) يمانى: از مشايخ كلينى است . شيخ صدوق ، نام او را در شمار كسانى شمرده كه بر معجزه‏هاى امام زمان عليه السلام آگاه بوده‏اند و او آنها را ديده است. نام او در كشف الغمّة ، «حسين بن فضل بن يزيد همانى» آمده است (ر. ك: ج ۵ ص ۹۵ ح ۸۱۰ «و اين افراد» ، معجم رجال الحديث : ج ۶ ص ۸۸ ش ۳۰۶۳؛ مستدركات علم رجال الحديث: ج ۳ ص ۲۳ ش ۳۸۷۴) .

2.قرمطيان ، گروهى هستند كه ظاهراً به امامت محمّد بن اسماعيل بن امام صادق عليه السلام معتقدند و در واقع ، معتقد به الحاد و باطل بودن شريعت اند ؛ چون بيشتر حرام‏ها را حلال مى‏دانند و نماز را اطاعت از امام و زكات را خمس دادن به امام و روزه را پنهان كردن اسرار ، و زنا را بر ملا كردن اسرار ، تأويل مى‏كنند . وجه نام‏گذارى اين گروه به قرمطيان ، اين است كه در آغاز كار اين گروه ، يكى از رهبران آنها با خطّ مقرمط (كلمات را تنگ و باريك و ريز و در كنار هم نوشتن) مى‏نوشت . بنا بر اين ، او را به «قرمطى» - كه جمعش قرامطه است - نسبت دادند .

3.در مرآة العقول (ج ۶ ص ۱۸۷) آمده است : «ظاهراً "واو" در "و زُرْت العراق" حاليّه است؛ يعنى قبلاً امام رضا عليه السلام را در طوس خراسان زيارت كردم و بعد ، آهنگ حج نمودم و به زيارت ائمّه عراق رفتم» .

4.يعنى نزد ائمّه عليهم السلام . در اين عبارت ، دو وجه ، محتمل است : ۱. مقصودش اندك بودن مبلغ بوده است ، ۲. مقصودش اين بوده كه : من از آنان درخواست دعا و بركت و هدايت دارم ، نه مال دنيا و آنها برايم مال دنيا مى‏فرستند !

5.در مرآة العقول آمده است : «قائل ، امام زمان عليه السلام با يكى از خادمان يا سفراى خود بوده است» .

6.الكافى : ج ۱ ص ۵۲۰ ح ۱۳ . نيز ، ر . ك : الإرشاد : ج ۲ ص ۳۵۹ ، كمال الدين : ص ۴۹۱ ، كشف الغمّة : ج ۲ ص‏۴۵۲ ، الصراط المستقيم : ج ۲ ص ۲۴۶ ح ۶ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۰۹ ح ۲۸ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
396

۷۳۶.الكافي : الحَسَنُ بنُ الفُضلِ بنِ زَيدٍ اليَمانِيُّ ، قالَ : كَتَبَ أبي بِخَطِّهِ كِتاباً فَوَرَدَ جَوابُهُ ، ثُمَّ كَتَبتُ بِخَطّي فَوَرَدَ جَوابُهُ ، ثُمَّ كَتَبَ بِخَطِّهِ رَجُلٌ مِن فُقَهاءِ أصحابِنا فَلَم يَرِد جَوابُهُ ، فَنَظَرنا فَكانَتِ العِلَّةُ أنَّ الرَّجُلَ تَحَوَّلَ قَرمَطِيّاً۱ .
قالَ الحَسَنُ بنُ الفَضلِ : فَزُرتُ العِراقَ ووَرَدتُ طوسَ‏۲ ، وعَزَمتُ ألّا أخرُجَ إلّا عَن بَيِّنَةٍ مِن أمري ونَجاحٍ مِن حَوائِجي ولَوِ احتَجتُ أن اُقيمَ بِها حَتّى‏ أتَصَدَّقَ ، قالَ في خِلالِ ذلِكَ : يَضيقُ صَدري بِالمُقامِ وأَخافُ أن يَفوتَنِي الحَجُّ ، قالَ : فَجِئتُ يَوماً إلى‏ مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ أتَقاضاهُ ، فَقالَ لي : صِر إلى‏ مَسجِدِ كَذا وكَذا ، وإنَّهُ يَلقاكَ رَجُلٌ .
قالَ : فَصِرتُ إلَيهِ ، فَدَخَلَ عَلَيَّ رَجُلٌ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ ضَحِكَ وقالَ : لا تَغتَمَّ ، فَإِنَّكَ سَتَحُجُّ في هذِهِ السَّنَةِ وتَنصَرِفُ إلى‏ أهلِكَ ووَلَدِكَ سالِماً . قالَ : فَاطمَأنَنتُ وسَكَنَ قَلبي ، وأَقولُ : ذا مِصداقُ ذلِكَ وَالحَمدُ للَّهِ‏ِ .
قالَ : ثُمَّ وَرَدتُ العَسكَرَ فَخَرَجَت إلَيَّ صُرَّةٌ فيها دَنانيرٌ وثَوبٌ ، فَاغتَمَمتُ وقُلتُ في نَفسي : جَزائي عِندَ القَومِ‏۳ هذا ؟ وَاستَعمَلتُ الجَهلَ فَرَدَدتُها ، وكَتَبتُ رُقعَةً ولَم يُشِرِ الَّذي قَبَضَها مِنّي عَلَيَّ بِشَي‏ءٍ ، ولَم يَتَكَلَّم فيها بِحَرفٍ ، ثُمَّ نَدِمتُ بَعدَ ذلِكَ نَدامَةً شَديدَةً ، وقُلتُ في نَفسي : كَفَرتُ بِرَدّي عَلى‏ مَولايَ . وكَتَبتُ رُقعَةً أعتَذِرُ مِن فِعلي وأَبوءُ بِالإِثمِ وأَستَغفِرُ مِن ذلِكَ ، وأَنفَذتُها ، وقُمتُ أتَمَسَّحُ ، فَأَنَا في ذلِكَ اُفَكِّرُ في نَفسي وأَقولُ : إن رُدَّت عَلَيَّ الدَّنانيرُ لَم أحلُل صِرارَها ولَم اُحدِث فيها حَتّى‏ أحمِلَها إلى‏ أبي ، فَإِنَّهُ أعلَمُ مِنّي ؛ لِيَعمَلَ فيها بِما شاءَ . فَخَرَجَ إلَى الرَّسولِ الَّذي حَمَلَ إلَيَّ الصُّرَّةَ : أسَأتَ إذ لَم تُعلِمِ الرَّجُلَ إنّا رُبَّما فَعَلنا ذلِكَ بِمَوالينا ، ورُبَّما سَأَلونا ذلِكَ يَتَبَرَّكونَ بِهِ . وخَرَجَ إلَيَّ :
أخطَأتَ في رَدِّكَ بِرَّنا ، فَإِذَا استَغفَرتَ اللَّهَ فَاللَّهُ يَغفِرُ لَكَ ، فَأَمّا إذا كانَت عَزيمَتُكَ وعَقدُ نِيَّتِكَ ألّا تُحدِثَ فيها حَدَثاً ولا تُنفِقَها في طَريقِكَ ، فَقَد صَرَفناها عَنكَ ، فَأَمَّا الثَّوبُ فَلا بُدَّ مِنهُ لِتُحرِمَ فيهِ .
قالَ : وكَتَبتُ في مَعنِيَينِ ، أرَدتُ أن أكتُبَ فِي الثّالِثِ وَامتَنَعتُ مِنهُ ؛ مَخافَةَ أن يَكرَهَ ذلِكَ ، فَوَرَدَ جَوابُ المَعنَيَينِ وَالثّالِثِ الَّذي طَوَيتُ مُفَسَّراً ، وَالحَمدُ للَّهِ‏ِ .
قالَ : وكُنتُ وافَقتُ جَعفَرَ بنَ إبراهيمَ النَّيسابورِيَّ بِنَيسابورَ عَلى‏ أن أركَبَ مَعَهُ واُزامِلَهُ ، فَلَمّا وافَيتُ بَغدادَ بَدا لي فَاستَقَلتُهُ وذَهَبتُ أطلُبُ عَديلاً ، فَلَقِيَنِي ابنُ الوَجناءِ بَعدَ أن كُنتُ صِرتُ إلَيهِ وسَأَلتُهُ أن يَكتَرِيَ لي ، فَوَجَدتُهُ كارِهاً ، فَقالَ لي : أنَا في طَلَبِكَ ، وقَد قيلَ لي‏۴ : إنَّهُ يَصحَبُكَ فَأَحسِن مُعاشَرَتَهُ وَاطلُب لَهُ عَديلاً وَاكتَرِ لَهُ .

1.القرامطة : طائفة يقولون بإمامة محمّد بن إسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام ظاهراً ، وبالإلحاد وإبطال الشريعة باطناً ؛ لأنّهم يحلّلون أكثر المحرّمات ، ويعدّون الصلاة عبارة عن طاعة الإمام ، والزكاة عبارة عن أداء الخمس إلى الإمام ، والصوم عبارة عن إخفاء الأسرار ، والزنا عبارة عن إفشائها ، وسبب تسميتهم بهذا الاسم أنّه كتب في بداية الحال واحد من رؤسائهم بخطٍّ مقرمط ، فنسبوه إلى القرمطي ، والقرامطة جمعه ( شرح الكافي : ج‏۷ ص‏۳۴۷ ) .

2.الظاهر أن الواو للحال، أي و قد زرت قبل ذلك الرضا عليه السلام بطوس خراسان، ثم عزمت الحج و زرت أئمة العراق، و قوله: عزمت عطف على زرت العراق (مرآة العقول: ج‏۶؛ ص‏۱۸۵) .

3.أي عند الأئمة و هذا يحتمل وجهين: الأول أن يكون مراده قلة المبلغ، و الثاني: أن يكون مراده أني أطلب منهم الدعاء و البركة و الهداية لا مال الدنيا (مرآة العقول : ج ۶ ؛ ص‏۱۸۷) .

4.القائل : الصاحب عليه السلام أو بعض خدمه أو سفرائه.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 12155
صفحه از 447
پرینت  ارسال به