كرده بود ، كشت و اين هم به سبب اين بود كه از او دليل و نشانه مهدويتش را خواسته بود.۱ از برادر ابو عبد اللَّه، با نام ابو العبّاس نقل شده كه گفته بود: «اين ، آن مهدىاى نيست كه ما مىخواستيم ؛ چرا كه مهدى با دليل ، تمام مىكند و نشانههاى روشن مىآورد» . اين مسئله ، تأثير منفى در مردم گذاشت .
عبيد اللَّه مهدى كه تا سال ۳۲۲ ق زنده بود ، توانست اين دولت را چندان استوار كند كه نه تنها مصر ، بلكه بخش بزرگى از جهان اسلام را براى قريب دو قرن، در اختيار يك دولت شيعى قرار دهد. وى فرزندش را نيز ملقّب به قائم، يعنى لقب شيعى براى «مهدى» كرد و او نيز در استحكام اين دولت كوشيد.
پس از عبيد اللَّه مهدى (م ۳۲۲ ق)، فرزندش قائم (م ۳۳۴ ق)، آن گاه منصور (م ۳۴۱ ق) و پس از وى، معز فاطمى (م ۳۶۵ ق) به خلافت رسيدند. همين معز بود كه توانست مصر را تحت سلطه دولت فاطمى در آورد. بعدها در باره الحاكم بأمر اللَّه نيز ادّعاى مهدويت صورت گرفت و گفته شد :
انه حى لم يمت، و لايموت حتّى يملك جميع الأرض و يملأها عدلا، و انه المهدى المنتظر؛
او زنده است و نمرده و نمىميرد تا فرمانرواى تمامى زمين شود و زمين را پر از داد كند . او همان مهدى منتظر است.۲
اصطلاح مهدى در ميان اين جماعت ، مسبوق به سابقه مهدىگرايى در ميان اسماعيليّه بود؛ امّا اين كه آنان به تفصيل از مفهوم «مهدى» يا «قائم» استفاده كرده باشند، نشان جدّىاى براى آن نيست. در واقع، از نظر آنان، مهدى - لقبى كه براى عبيد اللَّه به كار رفته - يا تعبير «العترة الهادية المهديّة» به اين معنا بود كه هدايتگرى از خاندان رسول، از حالت غير ظهور به حالت ظهور در آمده و فرزندش هم قائم و نوادگانش منصور و معز هستند. با اين حال، اين به معناى بىاهمّيتى لفظ «مهدى»