۷۲۳.كمال الدين- با سندش به نقل از على بن محمّد رازى - : در مرو ، هزار دينار از آنِ ناحيه مقدّسه نزد كاتبِ يك مرد خوزستانى - كه نصر [بن صبّاح بلخى] نام او را به من گفت - جمع شد . [نصر] گفت: او با من مشورت كرد . گفتم : آنها را براى حاجزى بفرست .
گفت : اگر خداوند عزّ و جلّ روز قيامت در باره آنها از من سؤال كرد ، تو پاسخگو هستى؟
گفتم : آرى .
نصر گفت : بر همين حال ، از او جدا شدم و پس از دو سال نزد او باز گشتم و او را ديدم و از آن مال ، جويا شدم . گفت كه دويست دينار از آن مال را براى حاجزى فرستاده و اعلام وصول و دعا براى او نيز به وى رسيده و نيز برايش نوشته است : «مال ، هزار دينار بوده است و تو دويست دينار فرستادهاى . اگر دوست دارى با كسى كار كنى ، با اسدى۱در رى ، كار كن» .۲
نصر گفت : خبر درگذشت حاجز به من رسيد و به خاطر آن ، ناراحتى و بىتابى بسيارى نمودم و از آن اندوهگين شدم . به او گفتم : چرا اندوهگين شده و بىتابى مىكنى ، در حالى كه خداوند بر تو با [نماياندن] دو نشانه منّت نهاد : مبلغ مال را به تو خبر داد [بى آن كه به كسى بگويى] و بى آن كه خواسته باشى [و نشانهاى باشد] ، درگذشت حاجزى را به تو خبر داد . ۳
1.ر . ك : ص ۱۷۳ ح ۶۸۰ پانوشت ۱ .
2.مفهوم اين سخن ، درگذشت قريب الوقوع حاجزى است . (م)
3.كمال الدين : ص ۴۸۸ ح ۹ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۲۶ ح ۴۸ .