فصل سوم: مكتوبهايى حكايتگر كرامتها
۳ / ۱
مستجاب شدن دعاهاى امام عليه السلام
الف - مستجاب شدن دعا براى صدوق اوّل
۶۹۶.كمال الدين- به نقل از ابو جعفر محمّد اَسود - : على بن حسين بن موسى بن بابويه۱پس از درگذشت محمّد بن عثمان عَمرى ، از من خواست كه از ابو القاسم روحى بخواهم كه از مولايمان صاحب الزمان عليه السلام بخواهد تا دعا كند خداى عزّ و جلّ به او پسرى عطا كند. من هم خواستم و او هم خواسته را به امام عليه السلام رساند و پس از سه روز به من خبر داد كه امام براى على بن حسين دعا كرده و به زودى پسرى برايش متولّد مىشود كه خداوند ، او را مبارك و سودمند مىكند و پس از او هم فرزندانى خواهد داشت.
از او خواستم كه براى من نيز دعا كند تا خدا به من هم پسرى عطا كند؛ امّا او نپذيرفت و گفت : راهى به اين كار نيست.
براى على بن حسين، محمّد بن على متولّد شد و پس از او هم چند فرزند ديگر؛ امّا من هيچ فرزندى نيافتم.
مؤلّف اين كتاب (شيخ صدوق) مىگويد: ابو جعفر محمّد بن على اسود ، هنگامى كه مىديد من به مجلس استادمان محمّد بن حسن بن احمد بن وليد۲ رفت و آمد و به كتابهاى علمى و حفظ آنها رغبت دارم، فراوان به من مىگفت: عجيب نيست كه اين اندازه به علم رغبت دارى؛ زيرا تو به دعاى امام عليه السلام متولّد شدهاى!۳
1.ابو الحسن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى (م ۳۲۹ ق): پدر شيخ صدوق، شيخ اهل قم در عصر خويش و پيشوا، فقيه و مورد وثوق و صاحب كتب بوده است. با امام زمان عليه السلام ، نامهنگارى داشته و از ايشان درخواست فرزند نموده است (ر. ك : ج ۵ ص ۳۹۵ ح ۹۶۸ (المناقب ، ابن شهر آشوب) ، رجال النجاشى: ج ۲ ص ۸۹ ش ۶۸۲ ، رجال الطوسى: ص ۴۳۲ ش ۶۱۹۱).
2.ابو جعفر محمّد بن حسن بن احمد بن وليد قمى (م ۳۴۳ ق): بزرگ قمىها، فقيه و پيشرو و از چهرههاى درخشان آنان و آگاه به رجال و عظيم المنزله بود . در قم مىزيسته ؛ ولى اصالت او از قم نبود . شيخ طوسى ، در باب «كسانى كه از ائمّه عليهم السلام روايت نقل نكردهاند» مىگويد : «محمّد بن حسن بن احمد بن وليد قمى ، دانشمندى جليل القدر و آگاه به فقه و ثقه بود» (ر. ك : رجال النجاشى: ج ۲ ص ۳۰۱ ش ۱۰۴۳ ، رجال الطوسى: ص ۴۳۹ ش ۶۲۷۳ ، الفهرست، طوسى : ص ۲۳۷ ش ۷۰۹ ، خلاصة الأقوال: ص ۱۴۷ ش ۴۳) .
3.كمال الدين : ص ۵۰۲ ح ۳۱ (به سند معتبر) ، الغيبة ، طوسى : ص ۳۲۰ ح ۲۶۶ ، الثاقب فى المناقب : ص ۶۱۴ ح ۵۶۰ ، الخرائج و الجرائح : ج ۳ ص ۱۱۲۴ ح ۴۲ (در اين دو منبع ، بخش پايانى حديث نيامده است) ، إعلام الورى : ج ۲ ص ۲۶۸ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۳۵ ح ۶۱ .