نقل شيخ طوسى نيز اشاره كرده و سند آن را يكجا در پايان كتاب آورده است .۱ با اين توضيح و با توجّه به آنچه در باره اعتبار كلّى كتاب الاحتجاج گفتيم ، در باره دو توقيع مبسوط ديگر حِميَرى نيز كه تنها در اين كتاب آمده ، مىتوان به اعتماد نسبى رسيد .
نكته قابل توجّه ديگر در اعتبار اين توقيعات ، اين است كه بسيارى از مضامين آنها در ساير احاديث نيز آمده و يا دست كم بر خلاف ادلّه و قواعد ديگر نيست . اين است كه در بسيارى موارد ، شاهديم كه فقهاى ما آنها را در رديف ساير ادلّه خود آوردهاند و گاه نيز نيازى به ذكر آنها نديدهاند ، چنان كه روش فقها اين است كه در مسائلى كه اجمالاً روشن است و حديث مخالف يا نظر مخالف نباشد ، نيازى به ذكر همه نصوص نمىبينند ، چه توقيع باشد و چه ساير احاديث .
به هر حال ، آنچه نكته اصلى در اعتبار اجمالى اين توقيعات است ، علاوه بر اعتبار اسنادى بخشى از آنها ، اعتماد عملى فقها به بيشتر آنهاست كه به رغم اين كه بخش كمترى از آنها در كتابهاى چهارگانه اصلى آمده ، در منابع فقهى - چنان كه در ادامه نشان دادهايم - ، در حدّ قابل توجّهى آمده و مورد استدلال قرار گرفتهاند .
۴. جايگاه دينى و فقهى سفيران چهارگانه
يكى از مسائل مهم در بحث ولادت ولىّ عصر عليه السلام و دوره غيبت صغرا و سپس آغاز دوره غيبت كبرا و نيز اعتبار و جايگاه توقيعات موجود ، بويژه توقيعات فقهى ، توجّه به شخصيت و جايگاه نايبان خاصّ امام عليه السلام است . اهمّيت اين امر در باره توقيعات فقهى ، اين است كه اين بزرگواران در دوره غيبت صغرا كه حدود هفتاد سال به درازا كشيد ، تنها كسانى بودند كه با امام عليه السلام ارتباط داشتند و مىتوانستند رابط ميان شيعيان و امام عليه السلام باشند .
استناد به توقيعات در استدلالهاى فقهى ، بر پايه اين حقيقت است كه جامعه