215
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم

۶۹۱.الغيبة ، طوسى‏- در نقل نوشته‏اى ديگر۱ - : [سؤال : ]خداوند ، عزّتت را مستدام بدارد ! نوشته‏ام را ببين و نظرت را به بنده بگو و با تفضّل و احسانت ، كارم را آسان كن تا اين نيكى‏ات را نيز بر ديگر نيكى‏هايت به من ، بيفزايم. خداوند ، عزّتت را مستدام گرداند! نياز[۶۹۱ / ۱] پيدا كرده‏ام كه از يكى از فقيهان در باره نمازگزارى بپرسى كه چون از تشهّد اوّل و براى ركعت سوم بر مى‏خيزد، آيا واجب است كه تكبير بگويد؟ برخى ياران ما مى‏گويند: تكبير بر او واجب نيست و همين كه بگويد: «بِحَولِ اللَّهِ وَ قُوَّته أقومُ وَ أقعُد؛ به نيرو و قدرت خدا بر مى‏خيزم و مى‏نشينم» ، كافى است .
جواب : او فرمود : «در اين باره دو حديث است. يك حديث ، اين است كه اگر از حالتى به حالت ديگر منتقل شد، تكبير بگويد و حديث ديگر ، آن است كه چون سرش را از سجده دوم برداشت و تكبير گفت و سپس نشست، براى برخاستن پس از اين نشستن ، تكبيرى نيست و اين براى تشهّد اوّل هم به همين گونه است و از سر تسليم، به هر يك از حديث‏ها عمل كنى، درست و كافى است».
[۶۹۱ / ۲] سؤال : آيا مى‏شود با انگشترى كه نگين آن از خُماهَن‏۲ است، نماز خواند؟
جواب : «در حالى كه چنين انگشترى را به دست دارد ، نماز كراهت دارد؛ امّا جايز و آزاد است و تنها مكروه است» .
[۶۹۱ / ۳] سؤال : مردى براى فردى غايب كه از وى خواسته است در مِنا برايش قربانى كند، گوسفندى مى‏خرد ؛ امّا هنگامى كه مى‏خواهد قربانى را ذبح كند، نام آن فرد را فراموش مى‏كند و قربانى را ذبح مى‏كند و پس از آن، يادش مى‏آيد . آيا اين قربانى براى سفارش دهنده كفايت مى‏كند؟
جواب : «اشكالى ندارد و از صاحبش كفايت مى‏كند» .
[۶۹۱ / ۴] سؤال : نزد ما بافندگان مجوسى هستند كه گوشت مردار مى‏خورند و غسل جنابت نمى‏كنند و براى ما لباس مى‏بافند. آيا پيش از شستن اين لباس‏ها جايز است در آنها نماز بخوانيم؟
جواب : «نماز خواندن در آنها ، اشكالى ندارد» .
[۶۹۱ / ۵] سؤال : نمازگزار در جاى تاريكى، نماز شب مى‏خواند. چون سجده مى‏كند، در تشخيص سجّاده اشتباه مى‏كند و پيشانى‏اش را بر زيرانداز پشمى يا چرمى مى‏نهد و چون سرش را بلند مى‏كند، سجّاده را مى‏يابد. آيا اين سجده را به شمار آورد ، يا آن را به شمار نياورد؟
جواب : «اگر صاف ننشيند ، چيزى بر او در برداشتن سر براى يافتن جاى سجده نيست» .
[۶۹۱ / ۶] سؤال : مُحرم ، سايه‏بان را بر مى‏دارد. آيا لازم است چوب كجاوه و بالاى محمل و دو بال‏۳آن را هم بر دارد؟
جواب : «براى ترك اين كار و بر نداشتن همه چوب‏ها، چيزى (كفّاره‏اى) به عهده او نمى‏آيد» .
[۶۹۱ / ۷] سؤال : مُحرم ، با تكّه‏اى چرم يا غير آن، سايه‏بانى براى خود در برابر باران درست مى‏كند تا مبادا لباس و بارهايش، خيس شوند . آيا اين كار ، جايز است؟
جواب : «اگر اين كار را هنگامى كه در كجاوه و در راه است، انجام دهد، بايد يك گوسفند ، قربانى كند» .
[۶۹۱ / ۸ و ۹] سؤال : مرد ، حجّ استيجارى مى‏كند . آيا نياز است كه هنگام احرام بستن، شخصى را كه برايش حج مى‏كند، نام ببرد؟ و آيا واجب است كه يك قربانى از كسى كه برايش حج مى‏كند ، انجام دهد و يك قربانى هم از طرف خودش، يا يك قربانى ، او را كفايت مى‏كند؟
جواب : «او را ياد كند و اگر هم نكرد ، اشكالى ندارد» .۴
[۶۹۱ / ۱۰] سؤال : آيا جايز است مرد در عباى پشمى ، احرام ببندد يا نه؟
جواب : «اشكال ندارد، و افراد صالحى آن را انجام داده‏اند» .
[۶۹۱ / ۱۱] سؤال : آيا جايز است مرد نماز بخواند، در حالى كه نعلينى (سرپايى) به پا دارد كه [پشت با و ساق ندارد و] بخش برآمده پا را نمى‏پوشاند ، يا جايز نيست؟
جواب : «جايز است».
[۶۹۱ / ۲] سؤال : مرد نماز مى‏خواند، در حالى كه چاقو يا كليد آهنى در آستين يا شلوارش دارد. آيا اين جايز است؟
جواب : «جايز است».
[۶۹۱ / ۱۳] سؤال : مردى با اين جماعت اهل سنّت ، مرتبط است . از راه اصلى به حج مى‏رود [و در جادّه همراه آنان است‏] . آنان از مسلخ، مُحرم نمى‏شوند . آيا براى اين مرد ، جايز است كه احرامش را تا ميقات «ذات عِرق» به تأخير اندازد و همراه ايشان مُحرم شود، از بيم آن كه مبادا انگشت‏نما گردد، يا جايز نيست كه جز از مسلخ ، مُحرم شود؟۵
جواب : «از ميقاتش مُحرم مى‏شود . سپس لباسش را مى‏پوشد و نزد خود ، تلبيه مى‏گويد و چون به ميقات آنان رسيد، احرام و تلبيه را آشكار مى‏كند».
[۶۹۱ / ۱۴] سؤال : به پا كردن كفشِ بدبو۶ چگونه است؟ برخى ياران مى‏گويند كه زشت است.
جواب : «جايز است و اشكالى ندارد» .
[۶۹۱ / ۱۵] سؤال : مردى از وكيلان وقف، آنچه را به دستش سپرده‏اند، حلال مى‏شمرد و در برداشتن از آن تقوا را رعايت نمى‏كند و من گاه در روستايى كه او نيز در آن هست، فرود مى‏آيم و يا به خانه‏اش مى‏روم ، در حالى كه غذايش آماده است . مرا به آن دعوت مى‏كند كه اگر از آن نخورم، با من بر سر آن ، دشمنى مى‏كند و مى‏گويد: «فلانى، خوردن از غذاى ما را حلال نمى‏شمرد!» . حال آيا جايز است كه از غذاى او بخورم و بهاى آن را صدقه بدهم؟ اگر آرى، چه قدر صدقه بدهم؟
و اگر اين وكيل، هديه‏اى به كس ديگرى داد و او مرا به حضورش فرا خواند تا از آن استفاده كنم، در حالى كه مى‏دانم كه وكيلِ ياد شده ، در برداشت از اموالِ در اختيارش تقوا را رعايت نمى‏كند، آيا اگر چيزى از آن بر گيرم، ضامن هستم؟
جواب : «اگر اين وكيل، مال يا درآمد ديگرى غير از اموال وقفى در دستش دارد، غذايش را بخور و هديه‏اش را بپذير و اگر چنين نيست، نه».
[۶۹۱ / ۱۶] سؤال : مردى معتقد به حقيقت [تشيّع‏] است و ازدواج موقّت را جايز مى‏شمرد و به رجعت [و بازگشت پيروزمندانه امامان ]عقيده دارد؛ امّا همسرى دارد كه در همه امورش، همراه اوست و به او تعهّد داده كه با زن ديگرى ازدواج نكند و ازدواج موقّت هم نكند و كنيز هم نگيرد و اين مرد هم بيش از ده سال است كه به قولش پايبند بوده و حتّى گاه چند ماه در خانه‏اش نيست [و در سفر است‏]، امّا ازدواج موقّت نمى‏كند و به فكر آن هم نمى‏افتد و چنين عقيده دارد كه اگر برادر و فرزند و نوكر و وكيل و افرادش خبردار شوند، خود را از چشمشان مى‏اندازد و او دوست دارد كه همچنان در اين حالت احترام و محبّت و ميل همسرش بماند و او و خودش را حفظ كند. او ازدواج موقّت را حرام نمى‏شمرد؛ بلكه آن را جزو دين خدا مى‏داند. حال آيا براى تركش در اين كار، گناهى كرده است يا نه؟
جواب : «براى او مستحب است كه خداوند متعال را در اين امر (ازدواج موقّت) - حتّى اگر يك بار هم بشود - اطاعت كند تا عهدى كه بر ترك ازدواج [به نادرستى‏] بسته است، بشكند».
خداوند ، عزّتت را مستدام بدارد ! اگر صلاح مى‏بينى، اين سؤال‏هاى مرا [از امام زمان عليه السلام ] بپرس و برايم تشريح و وظيفه را در هر مسئله معيّن كن و منّتى ديگر را با اين پاسخگويى ، بر گردن من بنه . خداوند ، تو را وسيله هر خير كند و آن را به دست تو جارى نمايد! إن شاء اللَّه ، عملت بى پاداش نماند! خداوند ، طول عمرت دهد؛ عزّت و تأييد و خوش‏بختى و سلامت و كرامتت را مستدام بدارد؛ نعمتش را بر تو كامل كند؛ در احسانش به تو بيفزايد؛ مرا در رويارويى با بدى، فداى تو كند و پيش از تو و جلوتر از تو قرار دهد! ستايش ، ويژه خداى جهانيان است و خداوند بر محمّدِ پيامبر و خاندانش درود و سلام فراوان فرستد.
ابن نوح مى‏گويد: اين نسخه را از دو نوشته قديمى كه خطّ و توقيع‏ها در آن دو بودند، نسخه‏بردارى كردم .
و ابو القاسم [بن روح‏] - كه خدايش بيامرزد - از عاقل‏ترين مردم نزد مخالف و موافق بود و تقيّه مى‏نمود.۷

1.از نقل الاحتجاج استفاده مى‏شود كه اين نامه ديگرى از حِميَرى است و سند ، يكى است . از اين رو ، حديث از نظر سند ، معتبر است .

2.خماهن، سنگى سياه متمايل به سرخ است و به احتمال فراوان ، همان آهن چينى است .

3.دو بال، تعبير مجازى و زيبايى از دو سايه‏بان پيش آمده كنارى كجاوه است.

4.در اين جا جواب سؤال دوم نيامده است ؛ ولى در الاحتجاج آمده است : «بايد او را ياد كند و يك قربانى براى هر دو (نايب و مَنوبٌ عنه) مُجزى است و اگر هم ياد نكرد ، اشكالى ندارد» .

5.مسلخ، ابتداى وادى عقيق و ميقات عراقيان است و ذات عِرق ، انتهاى آن است.

6.كفشى كه با چرم دبّاغى شده با سرگين و يا نمك ، درست شده است.

7.الغيبة ، طوسى : ص ۳۷۸ ح ۳۴۶ ، الاحتجاج : ج ۲ ص ۵۶۸ ح ۳۵۵ ، بحار الأنوار : ج ۵۳ ص ۱۵۴ ح ۲ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
214

۶۹۱.الغيبة للطوسي : مِن كِتابٍ آخَرَ۱ : فَرَأيُكَ أدامَ اللَّهُ عِزَّكَ في تَأَمُّلِ رُقعَتي ، وَالتَّفَضُّلِ بِما يُسَهِّلُ لِاُضيفَهُ إلى‏ سائِرِ أياديكَ عَلَيَّ ، وَاحتَجتُ أدامَ اللَّهُ عِزَّكَ أن تَسأَلَ لي بَعضَ ۶۹۱ / ۱ الفُقَهاءِ عَنِ المُصَلّي إذا قامَ مِنَ التَّشَهُّدِ الأَوَّلِ لِلرَّكعَةِ الثّالِثَةِ ، هَل يَجِبُ عَلَيهِ أن يُكَبِّرَ ؟ فَإِنَّ بَعضَ أصحابِنا قالَ : لا يَجِبُ عَلَيهِ التَّكبيرُ ، ويُجزيهِ أن يَقولَ : بِحَولِ اللَّهِ وقُوَّتِهِ أقومُ وأَقعُدُ .
الجَوابُ : قالَ : إنَّ فيهِ حَديثَينِ ، أمّا أحَدُهُما فَإِنَّهُ إذَا انتَقَلَ مِن حالَةٍ إلى‏ حالَةٍ اُخرى‏ فَعَلَيهِ تَكبيرٌ ، وأَمَّا الآخَرُ فَإِنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ إذا رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السَّجدَةِ الثّانِيَةِ فَكَبَّرَ ، ثُمَّ جَلَسَ ثُمَّ قامَ فَلَيسَ عَلَيهِ لِلقِيامِ بَعدَ القُعودِ تَكبيرٌ ، وكَذلِكَ التَّشَهُّدُ الأَوَّلُ ، يَجري هذَا المَجرى‏ ، وبِأَيِّهِما أخَذتَ مِن جِهَةِ التَّسليمِ كانَ صَواباً .
۶۹۱ / ۲ وعَنِ الفَصِّ الخُماهَنِ‏۲ ، هَل تَجوزُ فيهِ الصَّلاةُ إذا كانَ في إصبَعِهِ ؟
الجَوابُ : فيهِ كَراهَةٌ أن يُصَلِّيَ فيهِ ، وفيهِ إطلاقٌ ، وَالعَمَلُ عَلَى الكَراهِيَةِ .
۶۹۱ / ۳ وعَن رَجُلٍ اشتَرى‏ هَدياً لِرَجُلٍ غائِبٍ عَنهُ ، وسَأَلَهُ أن يَنحَرَ عَنهُ هَدياً بِمِنىً ، فَلَمّا أرادَ نَحرَ الهَديِ نَسِيَ اسمَ الرَّجُلِ ، ونَحَرَ الهَديَ ثُمَّ ذَكَرَهُ بَعدَ ذلِكَ ، أيَجزي عَنِ الرَّجُلِ أم لا ؟
الجَوابُ : لا بَأسَ بِذلِكَ وقَد أجزَأَ عَن صاحِبِهِ .
۶۹۱ / ۴ وعِندَنا حاكَةٌ مَجوسٌ يَأكُلونَ المَيتَةَ ولا يَغتَسِلونَ مِنَ الجَنابَةِ ، ويَنسِجونَ لَنا ثِياباً ، فَهَل تَجوزُ الصَّلاةُ فيها (مِن) قَبلِ أن تُغسَلَ ؟
الجَوابُ : لا بَأسَ بِالصَّلاةِ فيها .
۶۹۱ / ۵ وعَنِ المُصَلّي يَكونُ في صَلاةِ اللَّيلِ في ظُلمَةٍ ، فَإِذا سَجَدَ يَغلَطُ بِالسَّجّادَةِ ويَضَعُ جَبهَتَهُ عَلى‏ مِسحٍ أو نَطعٍ ، فَإِذا رَفَعَ رَأسَهُ وَجَدَ السَّجّادَةَ ، هَل يَعتَدُّ بِهذِهِ السَّجدَةِ أم لا يَعتَدُّ بِها ؟
الجَوابُ : ما لَم يَستَوِ جالِساً فَلا شَي‏ءَ عَلَيهِ في رَفعِ رَأسِهِ لِطَلَبِ الخُمرَةِ۳ .
۶۹۱ / ۶ وعَنِ المُحرِمِ يَرفَعُ الظِّلالَ ، هَل يَرفَعُ خَشَبَ العَمّارِيَةِ أوِ الكَنيسَةِ۴ ، ويَرفَعُ الجَناحَينِ‏۵ أم لا ؟
الجَوابُ : لا شَي‏ءَ عَلَيهِ في تَركِهِ وجَميعِ الخَشَبِ .
۶۹۱ / ۷ وعَنِ المُحرِمِ يَستَظِلُّ مِنَ المَطَرِ بِنَطعٍ أو غَيرِهِ حَذَراً عَلى‏ ثِيابِهِ وما في مَحمِلِهِ أن يَبتَلَّ ، فَهَل يَجوزُ ذلِكَ ؟
الجَوابُ : إذا فَعَلَ (ذلِكَ) فِي المَحمِلِ في طَريقِهِ فَعَلَيهِ دَمٌ .
۶۹۱ / ۸ و ۹ وَالرَّجُلُ يَحُجُّ عَن اُجرَةٍ ،۶ هَل يَحتاجُ أن يَذكُرَ الَّذي حَجَّ عَنهُ عِندَ عَقدِ إحرامِهِ أم لا ؟ وهَل يَجِبُ أن يَذبَحَ عَمَّن حَجَّ عَنهُ وعَن نَفسِهِ ، أم يُجزيهِ هَديٌ واحِدٌ ؟
الجَوابُ : يَذكُرُهُ ، وإن لَم يَفعَل فَلا بَأسَ .۷
۶۹۱ / ۱۰ وهَل يَجوزُ لِلرَّجُلِ أن يُحرِمَ في كِساءِ خَزٍّ۸ أم لا ؟
الجَوابُ : لا بَأسَ بِذلِكَ ، وقَد فَعَلَهُ قَومٌ صالِحونَ .
۶۹۱ / ۱۱ وهَل يَجوزُ لِلرَّجُلِ أن يُصَلِّيَ وفي رِجلَيهِ بَطيطٌ۹ لا يُغَطِّي الكَعبَينِ أم لا يَجوزُ ؟
الجَوابُ : جائِزٌ .
۶۹۱ / ۱۲ ويُصَلِّي الرَّجُلُ ، ومَعَهُ في كُمِّهِ أو سَراويلِهِ سِكّينٌ أو مِفتاحُ حَديدٍ ، هَل يَجوزُ ذلِكَ ؟
الجَوابُ : جائِزٌ .
۶۹۱ / ۱۳ و(عَنِ) الرَّجُلِ يَكونُ مَعَ بَعضِ هؤُلاءِ ومُتَّصِلاً بِهِم ، يَحُجُّ ويَأخُذُ عَلَى الجادَّةِ ، ولا يُحرِمونَ هؤُلاءِ مِنَ المَسلَخِ ، فَهَل يَجوزُ لِهذَا الرَّجُلِ أن يُؤَخِّرَ إحرامَهُ إلى‏ ذاتِ عِرقٍ ، فَيُحرِمَ مَعَهُم ؛ لِما يَخافُ الشُّهرَةَ ، أم لا يَجوزُ أن يُحرِمَ إلّا مِنَ المَسلَخِ ؟۱۰
الجَوابُ : يُحرِمُ مِن ميقاتِهِ ثُمَّ يَلبَسُ (الثِّيابَ) ويُلَبِّي في نَفسِهِ ، فَإِذا بَلَغَ إلى‏ ميقاتِهِم أظهَرَ .
۶۹۱ / ۱۴ وعَن لُبسِ النَّعلِ المَعطونِ‏۱۱ ، فَإِنَّ بَعضَ أصحابِنا يَذكُرُ أنَّ لُبسَهُ كَريهٌ ؟
الجَوابُ : جائِزٌ ذلِكَ ، ولا بَأسَ بِهِ .
۶۹۱ / ۱۵ وعَنِ الرَّجُلِ مِن وُكَلاءِ الوَقفِ يَكونُ مُستَحِلاًّ لِما في يَدِهِ ، لا يَرِعُ‏۱۲ عَن أخذِ مالِهِ ، رُبَّما نَزَلتُ في قَريَةٍ وهُوَ فيها ، أو أدخُلُ مَنزِلَهُ وقَد حَضَرَ طَعامُهُ فَيَدعوني إلَيهِ ، فَإِن لَم آكُل مِن طَعامِهِ عاداني عَلَيهِ ، وقالَ : فُلانٌ لا يَستَحِلُّ أن يَأكُلَ مِن طَعامِنا ، فَهَل يَجوزُ لي أن آكُلَ مِن طَعامِهِ وأَتَصَدَّقُ بِصَدَقَةٍ ؟ وكَم مِقدارُ الصَّدَقَةِ ؟
وإن أهدى‏ هذَا الوَكيلُ هَدِيَّةً إلى‏ رَجُلٍ آخَرَ ، فَأَحضَرَ فَيَدعوني أن أنالَ مِنها ، وأَنَا أعلَمُ أنَّ الوَكيلَ لا يَرِعُ عَن أخذِ ما في يَدِهِ ، فَهَل (عَلَيَّ) فيهِ شَي‏ءٌ إن أنَا نِلتُ مِنها ؟
الجَوابُ : إن كانَ لِهذَا الرَّجُلِ مالٌ أو مَعاشٌ غَيرُ ما في يَدِهِ ، فَكُل طَعامَهُ وَاقبَل بِرَّهُ ، وإلّا فَلا .
۶۹۱ / ۱۶ وعَنِ الرَّجُلِ (مِمَّن) يَقولُ بِالحَقِّ ويَرَى المُتعَةَ ، ويَقولُ بِالرَّجعَةِ ، إلّا أنَّ لَهُ أهلاً مُوافِقَةً لَهُ في جَميعِ أمرِهِ ، وقَد عاهَدَها أن لا يَتَزَوَّجَ عَلَيها (ولا يَتَمَتَّعَ) ولا يَتَسَرّى‏۱۳ . وقَد فَعَلَ هذا مُنذُ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً ووَفى‏ بِقَولِهِ ، فَرُبَّما غابَ عَن مَنزِلِهِ الأَشهُرَ فَلا يَتَمَتَّعُ ولا تَتَحَرَّكُ نَفسُهُ أيضاً لِذلِكَ ، ويَرى‏ أنَّ وُقوفَ مَن مَعَهُ مِن أخٍ ووَلَدٍ وغُلامٍ ووَكيلٍ وحاشِيَةٍ مِمّا يُقَلِّلُهُ في أعيُنِهِم ، ويُحِبُّ المُقامَ عَلى‏ ما هُوَ عَلَيهِ مَحَبَّةً لِأَهلِهِ ومَيلاً إلَيها ، وصِيانَةً لَها ولِنَفسِهِ ، لا يُحَرِّمُ المُتعَةَ بَل يَدينُ اللَّهَ بِها ، فَهَل عَلَيهِ في تَركِهِ ذلِكَ مَأثَمٌ أم لا ؟
الجَوابُ : (في ذلِكَ) يُستَحَبُّ لَهُ أن يُطيعَ اللَّهَ تَعالى‏ (بِالمُتعَةِ) لِيَزولَ عَنهُ الحَلفُ عَلَى المَعرِفَةِ۱۴ ولَو مَرَّةً واحِدَةً .۱۵
فَإِن رَأَيتَ أدامَ اللَّهُ عِزَّكَ أن تَسأَلَ لي عَن ذلِكَ وتَشرَحَهُ لي ، وتُجيبَ في كُلِّ مَسأَلَةٍ بِمَا العَمَلُ بِهِ ، وتُقَلِّدَنِي المِنَّةَ في ذلِكَ ، جَعَلَكَ اللَّهُ السَّبَبَ في كُلِّ خَيرٍ وأَجراهُ عَلى‏ يَدِكَ ، فَعَلتَ مُثاباً إن شاءَ اللَّهُ . أطالَ اللَّهُ بَقاءَكَ وأَدامَ عِزَّكَ وتَأييدَكَ وسَعادَتَكَ وسَلامَتَكَ وكَرامَتَكَ ، وأَتَمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ ، وزادَ في إحسانِهِ إلَيكَ ، وجَعَلَني مِنَ السّوءِ فِداكَ ، وقَدَّمَني عَنكَ وقِبَلَكَ ، الحَمدُ للَّهِ رَبِّ العالَمينَ ، وصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وآلِهِ وسَلَّمَ كَثيراً .
قالَ ابنُ نوحٍ : نَسَختُ هذِهِ النُّسخَةَ مِنَ الدَّرجَينِ القَديمَينِ اللَّذَينِ فيهِمَا الخَطُّ وَالتَّوقيعاتُ . وكانَ أبُو القاسِمِ رحمه اللَّه مِن أعقَلِ النّاسِ عِندَ المُخالِفِ وَالمُوافِقِ ويَستَعمِلُ التَّقِيَّةَ .

1.يستفاد من الاحتجاج ، هذا كتاب آخر للحميرى وسندهما واحد معتبر .

2.الخُماهن : كلمة فارسية ، قالوا : حجر أسود يميل إلى الحُمرة ، فالظاهر أنّه الحديد الصيني ، وقيل : سواد وبياض (غريب الحديث : ج ۱ ص ۴۴۴ «خما») .

3.الخُمرةُ : سجّادة صغيرة تُعمل من سعف النحل وتزمّل بالخيوط (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۵۵۳ «خمر») .

4.هي شي‏ء يغرز في المحمل أو الرحل ويلقى عليه ثوب يستظلّ به الراكب ويستتر به (مجمع البحرين : ج ۴ ص ۱۰۰ «كنس») .

5.الجناحان، تعبير مجازي و جميل عن المظلتين المتقدمين الجانبيتين للهودج.

6.فى الاحتجاج : «أحد» بدل «اُجرة» .

7.لم يقع الجواب عن المسألة الثانية ولكن جاء فى الاحتجاج وبحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۱۱۵ عن الاحتجاج : لابدّ أن يذكر الرجل وقد يجزى هدي واحد وإن لم يَفعل فلا بأسَ .

8.الخَزُّ : ثياب تُنسَجُ من صوف وإبريسم (النهاية : ج ۲ ص ۲۸ «خزز») .

9.قال الليث : البَطيط بلُغة أهل العراق : رأس الخُفّ ، يُلبس ، وقال كراع : البطيط عند العامّة : خُفّ مقطوع ، قَدَمٌ بلا ساق (تاج العروس : ج ۱۰ ص ۱۹۸ «بطط») .

10.المسلخ، بداية وادي العقيق، ميقات أهل العراق، و ذات العرق نهايته.(راجع: وسايل الشيعه: ج ۱۱ ص ۳۱۲).

11.المَعطُونُ : المُنتِنُ والحذاء المصنوع من الجلد المدبوغ بالسرجين،أو في الملح. (النهاية : ج ۳ ص ۲۵۸ «عطن») .

12.الوَرِعُ : الرجلُ التّقيُّ ، وقد وَرِعَ يرِعُ - بالكسر فيهما - (الصحاح : ج ۳ ص ۱۲۹۶ «ورع») .

13.التسرّي : اتّخاذ السراريّ ؛ جمع سريّة ، وهي الأمة التي بوّأتها بيتاً ، اُخذت من السرِّ : وهو الجماع ، أو الإخفاء ؛ لأنّ الإنسان كثيراً مّا يسرّها ويسترها عن زوجته ، أو من السرور ؛ لأنّه يُسرُّ بها ، أو من السريّ ، أي الشي‏ء النفيس ، يقال : تسرّرت وتسرّيت جارية (انظر : المبسوط للطوسي : ج ۶ ص ۲۵۱) .

14.في المصادر الاُخرى‏ : «في المعصية» بدل «على المعرفة» .

15.في الاحتجاج إلى هنا وليس فيه ذيله .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8415
صفحه از 447
پرینت  ارسال به