فصل دوم: مكتوبهايى در پاسخ پرسشهاى فقهى۱
۲ / ۱
پاسخ پرسشهاى محمّد بن عثمان عَمرى
۶۸۳.كتاب من لا يحضره الفقيه- در باره ابو الحسين محمّد بن جعفر اسدى - : در پاسخ مسئلههاى او ، از طريق محمّد بن عثمان عَمرى - خداوند ، روحش را پاك بدارد - ، اين گونه جواب آمد: «و امّا سؤالت از نماز هنگام طلوع و غروب خورشيد، اگر اين گونه است كه مردم مىگويند: خورشيد ، ميان دو شاخ شيطان ، طلوع مىكند و ميان دو شاخ شيطان ، غروب مىكند [و نتيجه مىگيرند كه در اين دو وقت نبايد نماز خواند، پاسخت اين است كه :] چه چيزى بهتر از نماز ، بينى شيطان را به خاك مىمالد؟! پس هنگام طلوع و غروب آفتاب نيز نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال».۲
۶۸۴.كمال الدين- با سندش به نقل از ابو الحسين محمّد بن جعفر اسدى - : در پى سؤالهايى كه از صاحب الزمان عليه السلام از طريق شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان - خداوند ، روحش را پاك بدارد - پرسيده بودم، از سوى او چنين پاسخ آمد:
[۶۸۴ / ۱] «و امّا سؤالت از نماز هنگام طلوع و غروب خورشيد، اگر اين گونه است كه مردم مىگويند: خورشيد ، ميان دو شاخ شيطان ، طلوع مىكند و ميان دو شاخ شيطان ، غروب مىكند [و نتيجه مىگيرند كه در اين دو وقت نبايد نماز خواند، پاسخت اين است كه : ]چه چيزى بهتر از نماز، بينى شيطان را به خاك مىمالد؟! پس در آن دو وقت نيز نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال.
[۶۸۴ / ۲] و امّا سؤالت در باره وقف بر ناحيه دستگاه ما و آنچه براى ما قرار داده مىشود و سپس صاحبش به آن نياز پيدا مىكند، [پاسخ ، اين است كه :] هر چه را تحويل نداده و نسپرده است ، صاحبش اختيار [باز گرداندن] دارد و هر چه را تحويل داده، صاحبش ديگر اختيارى ندارد، به آن احتياج داشته باشد يا نداشته باشد، به آن نيازمند باشد يا بىنياز از آن باشد .
[۶۸۴ / ۳] و امّا سؤالت در باره كسى كه آنچه را از اموال ما در دست دارد، حلال مىشمرد و بدون فرمان ما، در آنها، مانند اموال خودش تصرّف مىكند، [پاسخ ، اين است كه :] هر كه باشد، ملعون است و روز قيامت ، ما طرف دعواى او هستيم . پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: "هر كس آنچه را كه خداوند ، حقّ عترتم و بر ديگران حرام دانسته، حلال بشمرد، بر زبان من و زبان هر پيامبرى لعن شده است" . پس هر كس به ما ستم كند، از زمره ستمكاران و لعنت خدا بر او خواهد بود، به دليل سخن خداى متعال: «هان! لعنت خدا بر ستمكاران است».
[۶۸۴ / ۴] و امّا سؤالت در باره نوزادى كه پس از ختنه كردن، پوست روى آلتش روييده است، كه آيا دوباره بايد ختنه شود؟ [پاسخ ، اين است كه :] واجب است كه پوستش بريده [و دوباره ختنه] شود؛ زيرا زمين از پيشاب كسى كه آلتش پوست دارد ، تا چهل روز به خداى عزّ و جلّ فرياد بر مىآورد.
[۶۸۴ / ۵] و امّا سؤالت در باره جواز نماز خواندن ، در حالى كه آتش يا تصوير يا چراغ ، جلوى اوست، [پاسخ ، اين است كه :] مردم پيش از تو در اين باره اختلاف كردند. پس براى كسى كه از فرزندان بتپرستان و آتشپرستان نباشد، جايز است كه نماز بخواند ، در حالى كه آتش و تصوير و چراغ ، جلوى اوست ؛ ولى اين براى كسى كه از فرزندان بتپرستان و آتشپرستان است ، جايز نيست.
[۶۸۴ / ۶] و امّا سؤالت در باره مزارع ناحيه (دستگاه) ما كه : آيا جايز است آبادانى آنها را به عهده گرفت و خراج آنها را پرداخت و هر چه را از درآمد آن اضافه آمد ، به قصد اجر و ثواب و نزديكى به ما، به دستگاه ما رساند؟ [پاسخ ، اين است كه :] براى هيچ كس روا نيست كه در مال غير خودش بدون اجازه او تصرّف كند. پس چگونه در مال ما روا باشد؟ هر كس چيزى از اين كارها را بدون فرمان ما بكند، چيزى را كه از ما بر او حرام شده، حلال شمرده است، و هر كس چيزى را از اموال ما بخورد، آتش به دل خود برده و به زودى در كام زبانههاى آتش فرو مىرود.
[۶۸۴ / ۷] و امّا سؤالت در باره كسى كه مزرعه براى ناحيه (دستگاه) ما وقف مىكند و آن را به قيّمى مىسپارد تا به كارهايش بپردازد و آن را آباد كند و از درآمدش، خراج و هزينههايش را بدهد و باقىمانده درآمد را براى ناحيه ما قرار دهد، [پاسخ ، اين است كه : ]اين تنها براى كسى كه صاحب مزرعه ، او را قيّم آن قرار داده، جايز است و براى كس ديگرى جايز نيست.
[۶۸۴ / ۸] و امّا سؤالت از ميوههاى مزارع ما ، كه اگر كسى بر آنها بگذرد و از آنها برگيرد و بخورد، جايز است يا نه؟ [پاسخ ، اين است كه :] خوردنش برايش حلال و بردنش بر او حرام است».۳
1.پس از گزارش توقيعات ، به بررسى اجمالى مفاد فقهى موجود در آن خواهيم پرداخت (ر . ك : ص ۲۴۰) . اكنون به اجمال و اشاره مىگوييم : اكثر توقيعات فقهى ، با فتاواى مشهورِ فقها سازگارند و مواردى كه با نظرات فقها مطابق نيستند ، نيازمند بررسى فقهى اند كه از حوصله اين مجموعه خارج است .
2.كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۴۹۸ ح ۱۴۲۷ ، تهذيب الأحكام : ج ۲ ص ۱۷۵ ح ۶۹۷ ، الاستبصار : ج ۱ ص ۲۹۱ ح ۱۰۶۷ ، الغيبة ، طوسى : ص ۲۹۶ ح ۲۵۰ (همه اين منابع با سندهاى معتبر) .
3.كمال الدين: ص۵۲۰ ح۴۹ (با سند معتبر)، الاحتجاج: ج۲ ص۵۵۸ ح۳۵۱، بحار الأنوار: ج۵۳ ص۱۸۲ ح۱۱.