141
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم

۶۶۱.كمال الدين‏- با سندش به نقل از ابراهيم و محمّد ، فرزندان فَرَج - : محمّد بن ابراهيم بن مهزيار وارد بغداد شد ، در حالى كه [در امام زمان عليه السلام ]شك و ترديد داشت. پس توقيعى [چنين‏] به او رسيد: «به مهزيارى بگو: آنچه را از دوستداران ما در منطقه خود حكايت كردى، فهميديم. به آنان بگو: آيا سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده‏ايد كه مى‏فرمايد: «اى مؤمنان! از خدا و فرستاده‏اش و صاحبان امرتان ، اطاعت كنيد»؟ آيا امرى بجز آنچه تا روز قيامت واقع مى‏شود، هست؟ آيا نديده‏ايد كه خداى عزّ و جلّ پناهگاه‏هايى برايتان قرار داد كه در آن مأوى مى‏گيريد و نيز نشانه‏هايى براى راهيابى‏تان از آدم عليه السلام تا امامِ درگذشته، ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام )؟ هر گاه نشانه‏اى ناپيدا شد، نشانه‏اى ديگر پديدار گرديد و هر گاه ستاره‏اى غروب كرد، ستاره‏اى ديگر طلوع نمود و هنگامى كه او را به نزد خود برد، پنداشتيد كه خداى عزّ و جلّ رشته ميان خود و آفريدگانش را بريده است . هرگز چنين نبوده است و تا برپايى قيامت ، چنين نخواهد شد و امر خداى عزّ و جلّ با همه ناخرسندى ايشان، ظاهر مى‏شود.
اى محمّد بن ابراهيم! در آنچه برايش آمده‏اى ، ترديد مكن ، كه خداى عزّ و جلّ زمين را از حجّت ، تهى نمى‏گذارد . آيا پدرت پيش از وفاتش برايت نگفت: همين الآن كسى را حاضر كن تا اين دينارهاى نزد خودم را به عاريه به او بسپارم ؛ و چون طول كشيد و پيرمرد ترسيد كه جان دهد، به تو گفت: خودت آنها را به عاريه بگير؛ آن گاه ، كيسه بزرگى بيرون آورد و تو آنها را در سه كيسه و يك كيسه كوچك‏تر - كه دينارهاى مختلفى در آن است و نزد تو بود - ، ريختى و آنها را به عاريه گرفتى و پيرمرد ، مهر خود را بر آنها زد و به تو گفت: درِ آنها را با مُهر من مهر كن ، كه اگر زنده ماندم، خود به آنها سزامندترم ؛ ولى اگر مُردم، در باره آنها در برابر خداوند ، اوّل از خودت و سپس از من مراقبت كن [و آنها را به صاحبش برسان‏] و مرا خلاص كن و همان گونه باش كه به تو گمان دارم؟
خدا رحمتت كند! دينارهايى را كه از حساب ما برداشته و به دينارهاى خود افزوده‏اى و ده دينار و اندى است، خودت باز گردان كه روزگار بسيار سختى است و خداوند ، ما را بس است و او بهترين وكيل است».
محمّد بن ابراهيم گفت : براى زيارت ، به سامرّا و به سوى ناحيه مقدّسه رفتم كه زنى مرا ديد و گفت: تو محمّد بن ابراهيم هستى؟ گفتم: آرى. به من گفت: باز گرد ؛ چرا كه تو در اين زمان به او نمى‏رسى؛ ولى شب باز گرد كه در برايت باز است. داخل خانه شو و به سوى اتاقى برو كه در آن ، چراغ است.
من چنين كردم و به سوى در رفتم. باز بود . داخل خانه شدم و به سوى همان اتاقى رفتم كه زن توصيف كرده بود و در حالى كه ميان دو قبر ، گريه و زارى مى‏كردم، صدايى شنيدم كه مى‏گفت: «اى محمّد! تقوا پيشه كن و از هر چه در آن هستى، باز گرد ، كه تو كار بزرگى را به گردن گرفته‏اى» .۱

1.كمال الدين : ص ۴۸۶ ح ۸ ، دلائل الإمامة : ۵۲۶ ح ۴۹۹ ، الخرائج و الجرائح : ج ۳ ص ۱۱۱۶ ح ۳۱ و ص ۱۱۱۷ ح ۳۲ ، بحار الأنوار : ج ۵۳ ص ۱۸۵ ح ۱۶ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
140

۶۶۱.كمال الدين : حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضى اللَّه عنه ، عَن سَعدِ بنِ عَبدِ اللَّهِ ، عَن عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ الرّازِيِّ المَعروفِ بِعَلّانٍ الكُلَينِيِّ ، قالَ : حَدَّثَني مُحَمَّدُ بنُ جَبرَئيلَ الأَهوازِيُّ ، عَن إبراهيمَ ومُحَمَّدٍ ابنَيِ الفَرَجِ ، عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهيمَ بنِ مَهزِيارَ ، أنَّهُ وَرَدَ العِراقَ شاكّاً مُرتاداً۱ فَخَرَجَ إلَيهِ :
قُل لِلمَهزِيارِيِّ : قَد فَهِمنا ما حَكَيتَهُ عَن مَوالينا بِناحِيَتِكُم ، فَقُل لَهُم : أما سَمِعتُمُ اللَّهَ عزّ و جلّ يَقولُ : « يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ » هَل أمرٌ إلّا بِما هُوَ كائِنٌ إلى‏ يَومِ القِيامَةِ ؟ ألَم تَرَوا أنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ جَعَلَ لَكُم مَعاقِلَ تَأوونَ إلَيها ، وأَعلاماً تَهتَدونَ بِها مِن لَدُن آدَمَ عليه السلام إلى‏ أن ظَهَرَ الماضي أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام ؟ كُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ ، وإذا أفَلَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، فَلَمّا قَبَضَهُ اللَّهُ إلَيهِ ظَنَنتُم أنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ قَد قَطَعَ السَّبَبَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ ، كَلّا ما كانَ ذلِكَ ولا يَكونُ ، حَتّى‏ تَقومَ السّاعَةُ ويَظهَرَ أمرُ اللَّهِ عزّ و جلّ وهُم كارِهونَ .
يا مُحَمَّدَ بنَ إبراهيمَ ، لا يَدخُلكَ الشَّكُّ فيما قَدِمتَ لَهُ ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ لا يُخلِي الأَرضَ مِن حُجَّةٍ ، أ لَيسَ قالَ لَكَ أبوكَ قَبلَ وَفاتِهِ : أحضِرِ السّاعَةَ مَن يُعَيِّرُ هذِهِ الدَّنانيرَ الَّتي عِندي ، فَلَمّا اُبطِئَ ذلِكَ عَلَيهِ وخافَ الشَّيخُ عَلى‏ نَفسِهِ الوَحا۲ ، قالَ لَكَ : عَيِّرها عَلى‏ نَفسِكَ ، وأَخرَجَ إلَيكَ كيساً كَبيراً وعِندَكَ بِالحَضرَةِ ثَلاثَةُ أكياسٍ وصُرَّةٌ فيها دَنانيرُ مُختَلِفَةُ النَّقدِ ، فَعَيَّرتَها وخَتَمَ الشَّيخُ بِخاتَمِهِ وقالَ لَكَ : اِختِم مَعَ خاتَمي ، فَإِن أعِش فَأَنَا أحَقُّ بِها ، وإن أمُت فَاتَّقِ اللَّهَ في نَفسِكَ أوَّلاً ، ثُمَّ فِيَّ ، فَخَلِّصني وكُن عِندَ ظَنّي بِكَ ؟
أخرِج - رَحِمَكَ اللَّهُ - الدَّنانيرَ الَّتِي استَفضَلتَها مِن بَينِ النَّقدَينِ مِن حِسابِنا وهِيَ بِضعَةَ عَشَرَ ديناراً۳ ، وَاستَرِدَّ مِن قِبَلِكَ ؛ فَإِنَّ الزَّمانَ أصعَبُ مِمّا كانَ ، وحَسبُنَا اللَّهُ ونِعمَ الوَكيلُ .
قالَ مُحَمَّدُ بنُ إبراهيمَ : وقَدِمتُ العَسكَرَ زائِراً فَقَصَدتُ النّاحِيَةَ ، فَلَقِيَتنِي امرَأَةٌ وقالَت : أنتَ مُحَمَّدُ بنُ إبراهيمَ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَقالَت لي : اِنصَرِف ، فَإِنَّكَ لا تَصِلُ في هذَا الوَقتِ ، وَارجِعِ اللَّيلَةَ فَإِنَّ البابَ مَفتوحٌ لَكَ ، فَادخُلِ الدّارَ وَاقصِدِ البَيتَ الَّذي فيهِ السِّراجُ .
فَفَعَلتُ وقَصَدَتُ البابَ فَإِذا هُوَ مَفتوحٌ ، فَدَخَلتُ الدّارَ وقَصَدتُ البَيتَ الَّذي وَصَفَتهُ ، فَبَينا أنَا بَينَ القَبرَينِ أنتَحِبُ وأَبكي ، إذ سَمِعتُ صَوتاً وهُوَ يَقولُ : يا مُحَمَّدُ ، اِتَّقِ اللَّهَ وتُب مِن كُلِّ ما أنتَ عَلَيهِ ، فَقَد قَلَّدتَ أمراً عظيماً .

1.في دلائل الإمامة والخرائج والجرائح : «مرتاباً» بدل «مرتاداً» .

2.الوَحا : بالمدّ والقصر : أي السرعة - في الموت - (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۹۱۸ «وحى») .

3.في دلائل الإمامة إلى «ديناراً» .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8392
صفحه از 447
پرینت  ارسال به