89
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

مى‏فرستى، بر او و اوصيايش، مطابق اين نسخه ، درود فرست». من آن را گرفتم و به آن عمل مى‏كنم و چندين شب ديدم كه آن مرد از غرفه پايين مى‏آيد و نور چراغ برپاست و من در را مى‏گشودم و در پى نور مى‏رفتم و نور را مى‏ديدم؛ امّا كسى را نمى‏ديدم تا به درون مسجد [الحرام‏] مى‏رفت و افرادى از شهرهاى گوناگون را مى‏ديدم كه به در اين خانه مى‏آمدند و برخى از آنها ورقه‏هايى را كه همراهشان بود، به آن پيرزن مى‏دادند و پيرزن را مى‏ديدم كه آن ورقه‏ها را به آنها باز مى‏گرداند و آنها و پيرزن با هم گفتگو مى‏كردند ؛ ولى نمى‏فهميدم چه مى‏گويند و برخى از آنها را در راه بازگشت ديدم تا آن كه به بغداد وارد شدم.

۲ / ۲۴

يوسف بن احمد جعفرى‏

۸۰۸.يوسف بن احمد جعفرى‏ مى‏گويد كه : در سال سيصد و شش هجرى حج گزاردم و آن سال و پس از آن را تا سال سيصد و نُه هجرى در مكّه ماندم و سپس از آن جا به قصد شام بيرون آمدم . در قسمتى از راه ، نماز صبحم قضا شد. از محمل (پشت مركب) پياده و آماده [قضاى‏] نماز شدم كه چهار نفر را در محمل [ديگرى‏] ديدم.
شگفت‏زده ايستادم . يكى از آنها گفت: از چه شگفت‏زده‏اى؟ نمازت را ترك كرده و با مذهبت مخالفت كرده‏اى؟!
من به او - كه با من سخن مى‏گفت - گفتم: تو از كجا مذهب مرا مى‏دانى؟
گفت: دوست دارى كه صاحب زمانت را ببينى؟
گفتم: آرى .
او به يكى از آن چهار تن اشاره كرد. گفتم: همانا او [حتماً] نشانه‏هايى دارد.
گفت: كدام را بيشتر دوست دارى؟ اين كه شتر و آنچه روى آن است ، به آسمان


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
88

امّا با خود گفتم: آنها را به كسانى از نسل فاطمه عليها السلام بدهم، بهتر از آن است كه در مقام [ابراهيم‏] بيندازم و ثواب بيشترى دارد . سپس به آن پيرزن گفتم: اين درهم‏ها را به كسانى از نسل فاطمه عليها السلام كه سزامند آن هستند، بده. نيّتم آن بود آن كس كه ديده بودم ، همان مرد مورد نظرم است و آن زن هم آن درهم‏ها را به او مى‏دهد.
آن زن درهم‏ها را گرفت و بالا رفت و لختى ماند و سپس فرود آمد و گفت: به تو مى‏فرمايد - و اين بار نيز نام كسى را نبرد - : «ما حقّى در آن نداريم . آنها را در همان جايى قرار بده كه نيّت كرده‏اى ؛ امّا به جاى اين درهم‏هاى رضوى، عوضش را از ما بگير و در همان جايى بريز كه نيّت داشتى». من چنين كردم و با خود گفتم: آنچه به آن فرمان يافته‏ام، از جانب همان مرد است [و پير زن ، از سوى همو مى‏گويد].
در آن هنگام ، نسخه توقيعى كه به سوى قاسم بن علاء در آذربايجان آمده بود ، همراه داشتم . [آن را بيرون آوردم و] به پيرزن گفتم: اين نسخه را به كسى نشان مى‏دهى كه توقيعات امام غايب عليه السلام را ديده باشد. پيرزن گفت: آنها را به من بده كه من آنها را مى‏شناسم . من نيز نسخه را به او نشان دادم و گمان كردم كه آن زن مى‏تواند بخواند ؛ ولى گفت: من در اين جا نمى‏توانم بخوانم، و به غرفه رفت و سپس آن را به پايين آورد و گفت: صحيح است . و در توقيع چنين نوشته بود: «شما را به بشارتى مژده مى‏دهم كه او و غير او را به آن بشارت دادم». سپس گفت: به تو مى‏فرمايد : «هنگامى كه بر پيامبرت درود مى‏فرستى ، چگونه بر او درود مى‏فرستى؟» . گفتم: مى‏گويم: خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و به محمّد و خاندان محمّد بركت ده ، برتر از درود و بركت و رحمتى كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم ، عطا كردى ، كه تو ستوده و باشكوهى.
گفت: نه! هنگامى كه بر آنها درود مى‏فرستى، همه آنان را نام ببر و [يك به يك ]درود فرست . گفتم: بله، باشد. چون فردا شد ، پيرزن از غرفه پايين آمد و در حالى كه دفترچه‏اى به همراه داشت، گفت: به تو مى‏فرمايد : «هنگامى كه بر پيامبر درود

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9505
صفحه از 432
پرینت  ارسال به