ابو الطيّب به او گفت: از كجا دانستى كه او صاحب الزمان عليه السلام است؟
گفت: هيبتش به گونهاى به دلم افتاد و چنان ترس از او مرا فرا گرفت كه دانستم او صاحب الزمان است.
اين ، دليل بريدن من از او [و پيوستنم به شما] است.۱
۲ / ۲۳
يعقوب بن يوسف ضراب غسّانى
۸۰۷.يعقوب بن يوسف ضرّاب غسّانى۲ گفته است كه : در بازگشت از اصفهان در سال دويست و هشتاد و يك هجرى قمرى، همراه گروهى از همشهريان سنّى مذهبم به حج رفتم. هنگامى كه به مكّه رسيديم، برخى از آنها جلوتر رفتند و خانهاى در كوچهاى ميان بازار شب برايمان كرايه كردند. آن ، خانه خديجه بود و خانه رضا عليه السلام نيز ناميده مىشد . در آن جا پيرزنى گندمگون بود كه چون پى بردم آن جا را خانه رضا مىگويند، از او پرسيدم: با صاحبان اين خانه، چه نسبتى دارى؟ و چرا اين جا را خانه رضا مىنامند؟ گفت: من از كنيزان آزاد شده آنها هستم و اين ، خانه [امام ]على بن موسى الرضا عليه السلام است كه [امام ]حسن بن على [عسكرى عليه السلام] مرا در آن جا سُكنا داد ؛ زيرا من از خادمانش بودم.
من چون اين را شنيدم، با او اُنس گرفتم و ماجرا را از همراهان سنّىمذهبم پوشيده داشتم ، و چون شبهنگام از طواف باز مىگشتم، همراه آنان در ايوان سرپوشيده خانه مىخوابيدم و در را مىبستيم و سنگ بزرگى، پشت در مىنهاديم و پشت در ، حلقهوار مىخوابيديم. چندين شب در ايوانى كه در آن بوديم، نور