81
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

و خداوند ، او را هدايت مى‏كند و به قصد يارى [دين خدا] از قسطنطنيّه‏۱ بيرون مى‏آيد. سپس در باره مردى ديگر پرسيد. گفتم: او را نمى‏شناسم. گفت: او مردى از اهالى هيت ،۲ از ياران مولايم عليه السلام است. نزد همراهانت برو و به آنها بگو: اميد داريم كه خداوند براى يارىِ مستضعفان و گرفتن انتقام از ستمگران، اجازه‏[ى خروج و قيام‏] دهد.
من گروهى از يارانم را ديدم و اين را به آنها رساندم و آنچه را مأمور ابلاغ بودم، گفتم و اكنون در حال باز گشتم و به تو مى‏گويم كه بار خود را سنگين مكن و جسمت را ميازار و خود را وقف اطاعت خدايت كن ، كه امر [قيام‏] نزديك است، اگر خداى متعال بخواهد.
من (محمّد بن احمد بن خلف) به خزانه‏دارم دستور دادم پنجاه دينار برايم بياورد و از آن پير خواستم كه آنها را از من بپذيرد و او گفت: اى برادر من! خداوند بر من حرام كرده است كه آنچه را به آن نياز ندارم، از تو بگيرم، همان گونه كه برايم حلال كرده است هنگامى كه به چيزى نياز دارم، آن را از تو بگيرم.
به او گفتم: آيا اين سخن را كسى غير از من و همراهان حاكم ، از تو شنيده است؟ گفت: آرى، برادرت، احمد بن حسين همدانى كه از املاكش در آذربايجان رانده شد و اجازه حج گرفت به اين اميد كه همان كسى را ببيند كه تو ديدى و احمد بن حسين - كه خدا رحمتش كند - در آن سال به قصد حج بيرون آمد، امّا ذكرويه فرزند مهرويه ، او را كشت.
و من از او (مرد قمى) جدا شده ، به مرز باز گشتم. سپس حج گزاردم و در

1.قسطنطنيّه ، پايتخت امپراتورى‏هاى روم شرقى و عثمانى بوده است . در سال ۱۴۵۳ م ، توسط سلطان محمّد فاتح، سلطان عثمانى ، تصرّف شد و عمر هزار ساله امپراتورى بيزانس پايان يافت . اين شهر از آن پس به نام اسلامبول (استانبول امروزى) ناميده شد.

2.هيت ، شهرى در كنار رود فرات و در استان انبار عراق است (ر. ك: معجم البلدان: ج ۵ ص ۴۲۱).


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
80

انداخت كه او صاحب الزمان عليه السلام است.
[او گفت:] هنگامى كه از سعى فارغ شد، به سوى يكى از درّه‏ها رفت و من ردّ پايش را دنبال كردم و هنگامى كه به نزديكى او رسيدم، ناگهان [غلام‏] سياهى مانند يك شتر نر ، راه بر من گرفت و با صدايى كه ترسناك‏تر از آن نشنيده بودم، بر من بانگ زد: چه مى‏خواهى؟ خدا عافيتت دهد!
من ترسيدم و ايستادم و آن جوان از جلوى چشمانم رفت و من حيران ماندم.
هنگامى كه ايستادن و حيرتم به درازا كشيد، باز گشتم و خود را سرزنش كردم كه چرا از باز داشتن سياهى، [ترسيده و] از هدفم دست كشيده‏ام و با خداى عزّ و جل خودم خلوت كردم و او را خواندم و به حقّ پيامبر و خاندانش از او خواستم كه كوششم را ناتمام نگذارد و آنچه دلم را استوار مى‏كند و بر بينشم مى‏افزايد، برايم آشكار كند.
سال‏ها بعد، قبر پيامبر مصطفى صلى اللّه عليه و آله را زيارت كردم. در روضه ميان قبر و منبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله نماز مى‏خواندم كه دوباره خوابم برد و ناگهان ديدم كسى مرا تكان مى‏دهد. بيدار شدم. ديدم همان مرد سياه است. گفت: چه خبر؟ چگونه هستى؟ گفتم: خدا را مى‏ستايم و تو را نكوهش مى‏كنم. او گفت: چنين مكن ! من به آن سخن گفتن با تو فرمان يافته بودم و تو ، به خير فراوانى نائل آمده‏اى. دل آسوده دار و بر شكرگزارى آنچه ديدى و نائل آمدى، بيفزاى . فلانى (نام يكى از برادران شيعه شده‏ام را گفت) چه كرد؟ گفتم: در بُرقه‏۱ است. گفت: درست گفتى. فلانى (نام يكى ديگر از دوستان شيعه شده‏ام را كه در عبادت و ديانت كوشا بود، آورد) چه؟ گفتم: در اسكندريّه‏۲ است. او تعدادى از برادرانم را برايم نام بُرد و آن گاه نام ناآشنايى را ياد كرد و گفت: نقفور چه كرد؟ گفتم: او را نمى‏شناسم. گفت: چگونه بشناسى كه او اهل روم است

1.سه مكان در تاريخ ، نام بُرقه دارد : بُرقه در قم ، در شمال افريقا در كشور ليبى ، و در نزديكى شهر واسط در عراق (ر. ك: معجم البلدان: ج ۱ ص ۳۸۸).

2.اسكندريّه: شهر بندرى مهم و دومين شهر بزرگ مصر است. نام شهر از نام اسكندر مقدونى گرفته شده است.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9777
صفحه از 432
پرینت  ارسال به