79
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

پس از آن ، اموال را به بغداد، براى نايبانِ منصوب مى‏بريم و توقيعات هم از نزد آنان بيرون مى‏آيد.۱

۲ / ۲۰

محمّد بن عبد اللَّه، بزرگى از قم در مصر

۸۰۳.محمّد بن احمد بن خلف‏ نقل كرده است كه : در مسجدى ميان‏راهى در منزل عبّاسيه در فاصله دو منزل مانده به فسطاط مصر، فرود آمديم و غلامانم به هنگام نزول ، متفرّق شدند و يك غلام عجم با من در مسجد ماند. در گوشه مسجد، پيرمردى را ديدم كه فراوان تسبيح مى‏گفت . چون خورشيد از نيمه آسمان گذشت ، به ركوع و سجود و خواندن نماز ظهر در اوّل وقتش پرداختم و غذا خواستم و از آن پيرمرد خواستم كه با من غذا بخورد و او دعوتم را پذيرفت.
هنگام غذا خوردن، از نام او و نام پدرش، شهر، حرفه و مقصدش پرسيدم. او گفت كه نامش محمّد بن عبد اللَّه و از قم است و گفت كه سى سال است تسبيح مى‏گويد تا به حقيقت برسد و در شهرها و كرانه رودها [و درياها] جابه‏جا مى‏شود و بيست سال در مكّه و مدينه اقامت كرده و همه جا و همه چيز را كاويده و در پى هر ردّ پايى رفته است. [سرانجام‏] در سال دويست و نود و سه ، هنگامى كه گرد كعبه طواف كرده و به مقام ابراهيم رفته تا نماز بخواند، در ركوع آن ، خوابش مى‏گيرد و صداى دعايى او را بيدار مى‏كند كه تا كنون مانندش را نشنيده بوده است. او مى‏گفت: به دعا كننده دقّت كردم . ديدم جوانى گندمگون است كه تا كنون در زيبايى چهره و اعتدال قامتش نديده بودم. سپس نماز خواند و بيرون رفت و به سعى [ميان صفا و مروه‏] پرداخت. او را دنبال كردم و خداوند عزّ و جل به دلم

1.كمال الدين: ص ۴۷۶ ح ۲۶، الخرائج و الجرائح: ج ۳ ص ۱۱۰۴ ح ۲۴، السلطان المفرِّج عن أهل الإيمان: ص ۶۵ ح ۱۳، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۴۷ ح ۳۴.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
78

مى‏بندند. اين ، علم غيب است. خليفه گفت: اينها پيام‏آور و نماينده اند و جز رساندن آشكار ، چيز ديگرى بر عهده پيام‏آور نيست.
جعفر مبهوت شد و پاسخى نداد. نمايندگان گفتند: امير مؤمنان بر ما منّت نهد و فرمان دهد كه كسانى كاروان ما را محافظت كنند تا از اين شهر بيرون برويم. خليفه نيز به نقيبى (فرمانده نظامى) فرمان داد تا آنها را [به سلامت‏] از شهر بيرون ببرد. هنگامى كه از شهر بيرون رفتند، جوانى بسيار زيباروى به سوى آنان آمد و گويى كه خادم [كسى‏] است، ندا داد: «اى فلانى پسر فلانى! و اى فلانى پسر فلانى! مولايتان را پاسخ دهيد» . آنها گفتند: تو مولاى ما هستى؟! او گفت: «پناه بر خدا! من بنده مولاى شما هستم . به سوى او حركت كنيد» .
نمايندگان قمى مى‏گويند: ما همراه او حركت كرديم تا به خانه مولايمان، امام عسكرى عليه السلام رسيديم كه ناگهان فرزندش قائم عليه السلام سَرورمان را ديديم كه بر تختى نشسته، گويى كه پاره ماه است. پارچه‏اى سبز بر او بود . بر ايشان سلام كرديم و او پاسخ سلام ما را داد و سپس فرمود: «مجموع مال، اين مقدار دينار است. فلانى اين مقدار و فلانى اين مقدار داده است» و يك يك را تا به آخر نام بُرد و بيان نمود و سپس لباس‏ها و وسايل و آنچه را از مركب‏ها همراهمان بود، توصيف كرد. ما خود را به زمين انداختيم و براى خداى عزّ و جل ، سجده شكر گزارديم و زمين را پيش روى او بوسه داديم و آنچه در پى آن بوديم، از او درخواست كرديم و او اجابت كرد و ما اموال را برايش آورديم و قائم عليه السلام به ما فرمان داد كه پس از اين، هيچ مالى را به سامرّا نبريم و او مردى را در بغداد براى ما تعيين و نصب مى‏كند تا اموال را براى او ببرند و توقيعات نيز از نزد او بيرون آيد.
ما از نزد قائم عليه السلام باز گشتيم و ايشان ، حنوط و كفنى به ابو عبّاس، محمّد بن جعفر قمى حِميَرى داد و به او فرمود: «خداوند ، اجرت را به خاطر [وفات ]خودت فراوان بدارد!» . ابو عبّاس به گردنه همدان نرسيده بود كه وفات يافت . خدا رحمتش كند! و

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9767
صفحه از 432
پرینت  ارسال به