67
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

عسكرى عليه السلام پرس و جو كردم؛ ولى هر چه بيشتر گشتم، كمتر يافتم .
با اوّلين گروه ، عازم مدينه شدم و چون وارد آن جا شدم ، بى درنگ از مركبم فرود آمدم و وسايلم را به برادران مورد اعتمادم سپردم و در طلب خبر و اثرى [از خاندان امام عسكرى عليه السلام‏] روان شدم؛ امّا نه خبرى شنيدم و نه اثرى يافتم . پيوسته در اين حال بودم كه دسته‏اى از مردم راهى مكّه شدند و من نيز همراه آنان بيرون آمدم و به مكّه رسيدم و فرود آمدم و از جايم كه مطمئن شدم، بيرون آمدم و از خاندان امام عسكرى عليه السلام جويا شدم؛ ولى خبرى نشنيدم و اثرى نيافتم .
ميان يأس و اميد و در انديشه كار و خرده‏گيرى بر خودم بودم و چون شب شده بود، گفتم: منتظر مى‏مانم گرد كعبه خلوت شود تا طواف كنم و از خداى عزّ و جل بخواهم كه آرزويم را به من بشناساند. در همين حال بودم كه گرد كعبه خلوت شد و چون به طواف برخاستم ، جوانى نمكين‏روى و خوش‏بوى را ديدم كه پارچه‏اى به كمر بسته و پارچه‏اى ديگر را بر دوش انداخته و آن را دور گردنش پيچانده است. هيبتش مرا ترساند. به من توجّه كرد و گفت: «اهل كجايى؟».
گفتم : از اهوازم .
گفت: «آيا ابن خصيب را در آن جا مى‏شناسى؟» .
گفتم: خداوند ، رحمتش كند! دعوت حق را اجابت كرد.
گفت: «خداوند ، رحمتش كند! روزها را روزه مى‏گرفت، شب‏ها را به عبادت مى‏ايستاد ، قرآن تلاوت مى‏كرد و به ما دوستى مى‏ورزيد» و گفت: «آيا على بن ابراهيم بن مهزيار را در آن جا مى‏شناسى؟».
گفتم: من خودم على هستم.
گفت: «خوش آمدى، اى ابو الحسن! آيا دو صريح را مى‏شناسى؟» .
گفتم: آرى.
گفت: «آن دو كيست اند؟» .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
66

سرزمين‏هاى بى‏ساكن، خانه نگيرم، و به خدا سوگند كه مولايتان [امام حسن عسكرى‏] ، تقيّه را آشكار و به من واگذار كرد و من تا روزى كه به من اجازه خروج و قيام داده شود، در تقيّه هستم!».
گفتم: اى سَرور من! اين امر قيام ، كِى حاصل مى‏شود؟
فرمود: «هنگامى كه ميان شما و راه كعبه ، مانع شوند و خورشيد و ماه ، گِرد هم آيند و ستارگان و سيارگان به گِرد آن دو بچرخند».
گفتم: اين كِى مى‏شود، اى فرزند پيامبر خدا؟
به من فرمود: «در سال فلان و فلان، جنبنده زمين از ميان صفا و مروه بيرون مى‏آيد و عصاى موسى و انگشتر (مُهر) سليمان را به همراه دارد و مردم را به سوى محشر مى‏راند».
من چند روزى نزد او ماندم و پس از آن كه همه سؤال‏هايم را پرسيدم ، به من اجازه بيرون آمدن داد و به سوى خانه‏ام بيرون آمدم . به خدا سوگند از مكّه به كوفه آمدم ، در حالى كه غلامى به همراهم بود و خدمتم مى‏كرد و جز نيكى نديدم. خداوند بر محمّد و خاندانش درود و سلامى فراوان بفرستد!۱

۷۹۸.على بن ابراهيم بن مهزيار مى‏گويد كه : در بسترم خفته بودم كه در عالم رؤيا ديدم كسى مى‏گويد: به حج برو كه صاحب زمانت را مى‏بينى.
من بيدار شدم و شاد و خوش‏حال بودم و همواره نماز مى‏خواندم تا سپيده دميد و از نمازم فارغ شدم و بيرون آمدم و از حاجيان جويا شدم. گروهى را يافتم كه مى‏خواستند به حج بروند. به اوّلين دسته پيوستم و همراه آنان بودم تا آنها بيرون آمدند و من نيز به سوى كوفه بيرون آمدم. هنگامى كه به كوفه رسيدم، از مركبم پياده شدم و وسايلم را به برادران مورد اعتمادم سپردم و بيرون آمدم و از خاندان امام

1.الغيبة ، طوسى: ص ۲۶۳ ح ۲۲۸، الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۷۸۵ ح ۱۱۱، الصراط المستقيم: ج ۲ ص ۲۳۵، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۹ ح ۶.

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9956
صفحه از 432
پرینت  ارسال به