گذشت؛ امّا ميان شما كسى را به جاى نهاد كه گردنش مانند اين است . و با دستش اشاره كرد .۱
۲ / ۱۶
على بن ابراهيم بن مهزيار ۲
۷۹۷.حبيب بن محمّد صنعانى چنين گفته است كه : بر على بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى وارد شدم و از او در باره خاندان امام عسكرى عليه السلام پرسيدم.
گفت: اى برادر! از امرى بزرگ پرسيدى . بيست حج گزاردم و در همه آنها در پى ديدن امام زمان عليه السلام بودم؛ امّا راهى به آن نيافتم؛ ولى شبى در بسترم خوابيده بودم كه در عالم رؤيا ديدم كسى مىگويد: «اى على بن ابراهيم! خدا اذن حج گزاردن به من داده است» و من نفهميدم شب را چگونه به صبح رساندم و در كارم مىانديشيدم و شب و روز ، منتظر رسيدن موسم حج بودم.
هنگامى كه موسم حج رسيد، كارهايم را سامان دادم و به سوى مدينه بيرون آمدم، و همواره مىرفتم تا به يثرب (مدينه) رسيدم. در باره خاندان امام عسكرى عليه السلام جستجو كردم . اثرى نيافتم و خبرى نشنيدم. در كار خودم مىانديشيدم ، تا آن كه به قصد مكّه از مدينه بيرون آمدم و به [ميقات ]جُحفه رسيدم و يك روز در آن جا ماندم و از آن جا به سوى غدير خُم - كه در چهار ميلى جُحفه