مرگش.۱
۲ / ۱۳
زهرى
۷۹۱.زهرى مىگويد كه : به شدّت در پى اين امر بودم تا آن جا كه مال قابل توجّهى در راه آن ، هزينه كردم و به عَمرى (نايب دوم) رسيدم و به خدمت و ملازمت او مشغول و سپس صاحب الزمان عليه السلام را از او جويا شدم. به من گفت: راهى به آن نيست و من سر تسليم فرود آوردم . او پس از آن به من گفت: فردا صبح بيا. من [فردا] حاضر شدم و عَمرى همراه جوانى از من استقبال كرد كه از زيباروترين مردم و خوشبوترين آنها و در زىّ بازرگانان بود و در آستينش، چيزى مانند آنچه بازرگانان دارند، داشت. هنگامى كه به او نگريستم، به عَمرى نزديك شدم. او به من اشارهاى كرد و من به آن جوان نزديك شدم و سؤالهايم را پرسيدم و او به همه آنها پاسخ داد. سپس رفت تا به خانه وارد شد و آن ، خانه مجلّل و بزرگى نبود.
عَمرى گفت: اگر مىخواهى سؤال كنى ، بپرس كه او را پس از اين نمىبينى ! من رفتم تا بپرسم ؛ ولى نشنيد و به درون خانه رفت و بيش از اين با من نفرمود كه : «ملعون است، ملعون، كسى كه نماز عشا را تا آن جا به تأخير اندازد كه همه ستارهها پديدار و انبوه شوند!۲ملعون است كسى كه نماز صبح را تا آن جا به تأخير اندازد كه ستارهها ناپديد شوند» و به درون خانه رفت.۳
1.الغيبة ، طوسى: ص ۲۴۸ ح ۲۱۸، كشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۸۹، الخرائج و الجرائح: ج ۱ ص ۴۶۰ ح ۵ (با عبارت مشابه)، السلطان المفرِّج عن أهل الإيمان: ص ۵۴ ح ۹ ، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۵۱ ح ۳۶.
2.به احتمال فراوان، در اين جا مقصود ، نماز مغرب است و عشا به معناى غروب است و يا راوى اشتباه گزارش كرده؛ زيرا آغاز وقت فضيلت عشاء، فراگير شدن كامل شب، يعنى همان پيدا شدن همه ستارههاست . در اين باره ، ر . ك : كتاب من لايحضره الفقيه: ج ۱ ص ۲۲۰، تهذيب الأحكام: ج ۲ ص ۳۳ و ۲۵۴ ح ۴۱، و ص ۲۵۷ ح ۶۱، م .
3.الغيبة ، طوسى: ص ۲۷۱ ح ۲۳۶، الاحتجاج: ج ۲ ص ۵۵۷ ح ۳۵۰، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۱۵ ح ۱۳ .