47
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

سپس رو به محمّد بن قاسم كرد و فرمود : «اى محمّد! تو بر خير هستى ، إن شاء اللَّه! آيا مى‏دانيد كه زين العابدين عليه السلام پس از فراغت از نمازش، در سجده شُكر چه مى‏گفت؟» .
گفتيم: نه.
فرمود : «مى‏گفت: "اى بزرگوار! بينواى تو در حياط خانه توست . اى بزرگوار ! فقير تو به زيارتت آمده است. حقير تو، بر درگاهت است، اى بزرگوار!"».
سپس از نزد ما رفت و ما ايستاديم و با هم گفتگو كرديم و [چيزها و افرادى را] به ياد آورديم و انديشيديم و به جايى نرسيديم [كه او چه كسى بود] .
فرداى آن روز، او را دوباره در طواف ديديم و چشمانمان به سوى او كشيده شد و هنگامى كه از طوافش فارغ شد، به سوى ما آمد و نزد ما نشست و با ما مأنوس شد و سخن گفت و سپس فرمود: «آيا مى‏دانيد زين العابدين عليه السلام در دعاى پس از نمازش چه مى‏گفت؟» .
گفتيم: به ما مى‏آموزى؟
فرمود : «مى‏گفت: "خدايا ! به آن اسمت كه آسمان و زمين با آن برپاست، و به آن اسمت كه متفرّق را گِرد مى‏آورى و گِردآمده را متفرّق مى‏كنى و به آن اسمت كه ميان حق و باطل فرق مى‏نهى، و به آن اسمت كه حجم درياها و تعداد ريگ‏ها و وزن كوه‏ها را با آن مى‏دانى، از تو مى‏خواهم كه برايم چنين و چنان كنى"».
و به من روى آورد تا به عرفات رفتيم و من دعايم را ادامه دادم و چون از آن كوچ كرديم و به سوى مزدلفه بيرون آمديم و در مزدلفه خوابيديم، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را در رؤيا ديدم. به من فرمود: «آيا به خواسته‏ات رسيدى؟».
گفتم: چه خواسته‏اى، اى پيامبر خدا؟!
فرمود: «آن مرد، صاحب امر توست»، و در اين هنگام ، يقين كردم.۱

1.دلائل الإمامة: ص ۵۳۷ ح ۵۲۱.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
46

چشم گشودم ، ديدم همان مردى است كه آبخورى را از من خواسته بود و چنان هيبتش مرا فرا گرفته بود كه نتوانسته بودم او را دنبال كنم و از جلوى ديدگانم ناپديد شده بود.
و من بر اميد و يقينم پابرجا بودم و مدّتى گذشت. من حج مى‏گزاردم و دعا در موقف [عرفات و مشعر] را ادامه مى‏دادم ، تا اين كه در آخر سال، در پشت كعبه نشسته بودم و يمان بن فتح بن دينار و نيز محمّد بن قاسم علوى و علّان كلينى با من بودند و با هم گفتگو مى‏كرديم كه مردى را در طواف ديدم. با نگاه به او اشاره كردم و برخاستم و دوان دوان در پى او رفتم. او طواف كرد تا آن كه به حِجر [اسماعيل ]رسيد . گدايى را ديد كه در حِجر ، ايستاده است و مردم را به خداى عزّ و جل سوگند مى‏دهد و گدايى مى‏كند و مى‏خواهد تا به او صدقه بدهند. آن مرد ، سرك كشيد و چون گدا را ديد، خم شد و چيزى از زمين برداشت و آن را به گدا داد و گذشت. به سوى گدا راه كج كردم و از آنچه به او بخشيده بود، پرسيدم؛ امّا او از آگاه كردنم خوددارى كرد . من يك دينار به او دادم و گفتم: آنچه را در دست دارى ، به من نشان بده. دستش را باز كرد و [پول در دستش را] بيست دينار تخمين زدم، و يقين قلبى پيدا كردم كه او مولاى من است.
به همان جا كه نشسته بودم، باز گشتم و چشمم به طواف بود تا آن گاه كه آن مرد از طواف فارغ شد و به سوى ما آمد و بيم شديدى ما را فرا گرفت و ديدگان همه ما سرگشته شدند و برايش برخاستيم و او نشست. به او گفتيم: كجايى هستى؟
فرمود : «عرب هستم».
گفتيم: از كدام تيره؟
فرمود : «از هاشميان».
گفتيم: از كدام هاشميان؟
فرمود : «بر شما مخفى نمى‏ماند، اگر خداى متعال بخواهد».

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9597
صفحه از 432
پرینت  ارسال به