45
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

او گفت : تا اين زمان كه با ما سخن گفت ، اين مسئله را فراموش كرده بود.
شيخ صدوق مى‏گويد: اين حديث را عمّار بن حسين بن اسحاق اسروشنى - كه خدا از او خشنود باد - در كوهستان بوتك در سرزمين فرغانه‏۱ با سندى ديگر از ابو نعيم انصارى برايم نقل كرده است و نيز ابو بكر محمّد بن محمّد با سندش، مشابه همين حديث را از ابو جعفر محمّد بن على منقذى حسنى ، روايت كرده است.۲

۷۸۴.ابو على محمّد بن احمد محمودى‏۳ حكايت كرده است كه : من بيست و اندى حج گزاردم و در همه آنها به پرده كعبه مى‏آويختم و نزد حطيم و حجر الأسود و مقام ابراهيم مى‏ايستادم و در اين جاها بر دعا مداومت مى‏ورزيدم و در موقف [عرفات و مشعر] ، وقوف مى‏كردم و دعاى مهمّ من اين بود كه مولايم صاحب الزمان را - كه درودهاى خدا بر او باد - به من بنماياند.
در يكى از سال‏ها، در مكّه توقّف كرده بودم تا چيزى را كه نياز داشتم، بخرم و غلامى همراهم بود كه در دستش آبخورىِ درخشانى بود. من پول را به غلام دادم و آبخورى را از دستش گرفتم و او سرگرم چانه‏زدن و خريد شد و من ايستاده و منتظر بودم كه كسى ردايم را كشيد . رويم را به او چرخاندم و مردى را ديدم كه چون به او نگريستم، از هيبتش به وحشت افتادم . به من فرمود : «آبخورى را مى‏فروشى؟» و من [از ترس ]نتوانستم پاسخ دهم و از جلوى چشمانم ناپديد شد و نتوانستم با ديدگانم او را دنبال كنم، و گمان بردم كه مولايم است. روزى از روزها در باب صفا در مكّه نماز مى‏خواندم. به سجده رفتم و آرنجم را در سينه‏ام جاى دادم كه كسى مرا با پا تكان داد. سر كه برداشتم، به من فرمود : «شانه‏هايت را از سينه‏ات باز كن».

1.فرغانه، جايى نزديك سمرقند است و به آن ، «كاسان» نيز مى‏گفته‏اند و شهرى بزرگ و آباد بوده است.

2.كمال الدين: ص ۴۷۰ ح ۲۴، الغيبة ، طوسى: ص ۲۵۹ ح ۲۲۷، دلائل الإمامة: ص ۵۴۲ ح ۵۲۳، فلاح السائل: ص ۳۲۲ ح ۲۱۶، نزهة الناظر: ص ۲۲۸ ح ۵۲۸، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۶ ح ۵.

3.ر. ك : ص‏۴۰ ح ۷۸۳ پاورقى ۳ .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
44

مى‏خواند كه من آن را فرا گرفتم و از او در باره نسبش پرسيدم. او فرمود كه : «از مردم است.
گفتم: از كدام مردم؟ از عرب‏ها يا عجم‏ها؟
فرمود : «از عرب‏ها».
گفتم: از كدام تيره عرب؟
فرمود : «از شريف‏ترين آنها».
گفتم: آنان كيان‏اند؟
فرمود : «بنى هاشم».
گفتم: از كدام بنى هاشم؟
فرمود : «از آنان كه برترين و برجسته‏ترين نسب را دارند».
گفتم: از كدامين؟
فرمود : «از آن كه فرق سر [دشمن‏] را شكافت و [به محرومان‏] طعام خوراند و آن گاه كه مردم در خواب بودند، در شب به نماز ايستاد».
من دانستم كه او علوى است و به خاطر علوى بودنش به او علاقه پيدا كردم. سپس او را در برابرم نيافتم و نفهميدم چگونه به آسمان پر كشيد يا در زمين فرو رفت. از مردمى كه اطراف او بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى‏شناسيد؟ گفتند: آرى، همه‏ساله با ما پياده به حج مى‏آيد.
گفتم: سبحان اللَّه! به خدا سوگند ، نشانِ [پاى‏] پياده‏روى بر او را نمى‏بينم و سپس غمگين و دلگير از فراق او به مزدلفه آمدم و آن شب را خوابيدم. در خواب ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را ديدم كه فرمود: «اى محمّد! خواسته‏ات را ديدى؟».
گفتم: چه كسى، سَرور من؟!
فرمود: «آن را كه غروب ديدى، صاحب الزمان تو بود».
پس چون اين را از او شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را آگاه نكرد؟! و

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 10007
صفحه از 432
پرینت  ارسال به