۱۰۰۳.الأمالى، مفيد - با سندش به نقل از كميل بن زياد نخعى - : همراه امير مؤمنان عليه السلام در مسجد كوفه بودم و نماز عشا را خوانده بوديم كه دستم را گرفت و از مسجد بيرون آمديم. امام عليه السلام رفت تا به پشت كوفه رسيد، بى آن كه كلمهاى با من سخن بگويد و چون به صحرا رسيد ، نفسى كشيد و سپس فرمود : «... خدايا! چنين است كه زمين از بر پا دارنده حجّت، خالى نمىماند، آشكار و نمايان و يا پوشيده و نهان، تا حجّتها و دليلهاى روشن الهى باطل نگردند، كه اينان كمترين تعداد و بيشترين منزلت را دارند . خداوند، حجّتهاى خود را با آنان نگاه مىدارد تا آن را به امثال خود بسپارند و در دلِ همگنان خود بكارند . دانش آنان، به حقايق امور رسيده و يقين در جانشان نشسته و آنچه را نازپروردگان، دشوار ديدهاند، به آسانى پذيرفته و با آنچه نادانان از آن رميدهاند، خو گرفتهاند. با كالبدهايشان با دنيا همراه گشتهاند و جانهايشان از والاترين جايگاه، آويخته است . اينان، جانشينان خداوند در زمين و دعوتگران به دينش هستند. وه كه چه مشتاق ديدار آنانم!».۱