كسى ديگر] مده ؛ خداوند - كه جلالتش باشكوه باد - ، تو را موفّق مىدارد» .
گفتم: اى مولاى من! از اين پس ، ديگر تو را نمىبينم؟
فرمود: «اى حسن ! هنگامى كه خدا بخواهد» .
من از حج باز گشتم و ملازم خانه جعفر بن محمّد عليه السلام شدم و از آن جا كه بيرون مىآمدم ، جز براى اين سه كار باز نمىگشتم: براى تجديد وضو يا خواب و يا وقت افطار . وقت افطار ، داخل اتاقم مىشدم و كاسهاى چهار نفره پر از آب و نانى بر سر آن مىديدم كه هر چه در طول روز دلم خواسته بود، روى آن قرار داشت و آن را مىخوردم و برايم كافى بود و در وقت سرما و زمستان، لباس زمستان و در تابستان، لباس تابستان مىرسيد و من در روز ، وارد آب [حوض] مىشدم و اتاق را آب پاشى مىكردم و كوزه را خالى مىنهادم و غذا برايم آورده مىشد و چون نيازى به آن نداشتم، آن را شبانه صدقه مىدادم تا كسانى كه همراه من هستند ، از وضعيت من آگاه نشوند.۱
۷۸۲.ابو حسين، حسن بن وجناء۲ گفته است كه : پدرم از جدّش۳ برايم نقل كرد كه در خانه امام عسكرى عليه السلام بوده كه سواران به همراهى جعفر بن على كذّاب۴ به آنها هجوم
1.كمال الدين: ص ۴۴۳ ح ۷، الثاقب فى المناقب: ص ۶۱۲ ح ۵۵۸ (با عبارت مشابه)، الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۹۶۱، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۳۱ ح ۲۷.
2.در بحار الأنوار «ابو حسن بن وجناء» و در الخرائج «ابو حسين بن وجناء» آمده است. به نظر مىرسد كه اين شخص ، فرزند حسن بن وجناء نصيبى است .
3.در برخى نسخه ها «از جدّم» آمده است .
4.او عموى امام زمان عليه السلام بود كه مدّعى امامت شد، و به «جعفر كذّاب» مشهور گرديد ؛ همان طور كه بر اساس فرموده امام زين العابدين عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام، پيامبر از آن خبر داده بود.
در كتاب الكافى از على، از عبد اللَّه بن صالح و احمد بن نضر از قنبرى (مردى از فرزندان قنبر كبير ، غلام امام رضا عليه السلام)، روايت كرده است كه گفت : قصّه جعفر بن على (مشهور به جعفر كذّاب) پيش آمد . پس قنبرى ، او را مذمّت كرد . من به او گفتم: آيا امام را ديدهاى؟ امام كسى جز او نيست. گفت: من او را نديدهام،و ديگرى او را ديده است. گفتم: چه كسى او را ديده؟ گفت: جعفر ، دوبار ديده و ماجرايى دارد.
شيخ صدوق در كمال الدين با سند خود از محمّد بن صالح بن على بن محمّد بن قنبر كبير غلام امام رضا عليه السلامگفت: امام زمان عليه السلام روزى از جايى ناشناخته بر جعفر كذّاب ، وارد شد؛ در زمانى كه جعفر پس از درگذشت ابو محمّد عسكرى عليه السلام بر سر ميراث دعوا داشت. به وى فرمود: «اى جعفر ! تو را چه مىشود كه متعرّض حقوق من مىشوى؟» . جعفر ، متحيّر و مبهوت شد، و سپس ، امام پنهان شد. جعفر در پى يافتن ايشان برآمد؛ امّا او را نديد. وقتى مادر بزرگ امام يعنى اُمّ الحسن از دنيا رفت كه وصيت كرده بود در داخل خانه دفن شود، باز جعفر با وارثان ديگر كشمكش كرد كه اين خانه، خانه من است، و كسى نبايد در آن دفن گردد. امام عليه السلام به نزد او آمد و فرمود: «اى جعفر ! اين خانه، خانه توست؟» و بعد پنهان شد و پس از آن ، ديگر ديده نشد. اين دو خبر، دلالت مىكنند كه جعفر ، دو بار قائم عليه السلام را ديده است (ر. ك: الكافى: ج ۱ ص ۳۳۱ ح ۹، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵۳، كمال الدين: ص ۳۱۹ ح ۲ و ص ۴۳۱ ح ۷ و ص ۴۴۲ ح ۱۵، الغيبة، طوسى: ص ۲۲۶ ح ۱۹۳ و ص ۲۴۸ ح ۲۱۷).