37
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

گفتم : بله ، سَرورم !
فرمود: «امسال را با آنها به حج مرو و برگرد. سال بعد حج بگزار».
آن گاه هميانى را كه در برابرش بود، به طرف من انداخت و فرمود: «اين را خرج راهت كن و در بغداد نزد فلانى - كه نامش را بُرد - مرو و او را از چيزى [از اين ملاقات‏] مطّلع مكن».
[آرى، او] به نزد ما در شهر بر گشت.۱
بعد، چند پيك نزد ما آمدند و خبر دادند كه ياران ما [كه براى حج رفته بودند] ، از گردنه برگشته‏اند.
غانم به خراسان رفت و سال بعد كه شد، به حج رفت و از سوغاتى‏هاى خراسان براى ما [به قم‏] هديه فرستاد. او مدّتى در خراسان اقامت كرد و سپس از دنيا رفت. خدايش بيامرزد!۲

۲ / ۵

ابو عبد اللَّه صالح‏

۷۸۰.ابو عبد اللَّه بن صالح‏۳ گفته است كه : او (امام زمان عليه السلام) را ديد[م‏] كه نزد حجر الأسود - كه مردم همديگر را براى استلام آن گرفته و كنار مى‏كشند - مى‏فرمايد : «به اين [كار] ، فرمان نيافته‏اند!» .۴

1.در شرح اُصول الكافى مازندرانى (ج ۷ ص ۳۳۹) و مرآة العقول (ج ۶ ص ۱۷۸) آمده است: جمله «او نزد ما به شهر برگشت»، از عامرى است و مراد از شهر، شهر مقدّس قم است.

2.الكافى: ج ۱ ص ۵۱۵ ح ۳، الخرائج و الجرائح: ج ۳ ص ۱۰۹۵ ح ۲۱ (با عبارت مشابه) . نيز ، ر . ك : كمال الدين: ص ۴۹۵.

3.كلينى چند روايت از او نقل مى‏كند كه دلالت بر رؤيت و علاقه او به امام مهدى عليه السلام دارد (ر . ك : ج ۴ ص ۳۳۱ ح ۷۰۲). در برخى منابع ، «عبد اللَّه بن صالح» آمده است.

4.الكافى: ج ۱ ص ۳۳۱ ح ۷، الإرشاد ، مفيد: ج ۲ ص ۳۵۲ (با عبارت مشابه) ، كشف الغمّة: ج ۳ ص ۲۴۰، الصراط المستقيم: ج ۲ ص ۲۴۰، بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۶۰ ح ۴۶.


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
36

پس از او ، پيامبرى نخواهد آمد و زمام امورِ پس از وى به دست وصى و وارث و جانشين اوست و سپس به دست اوصيا ، يكى پس از ديگرى ، و اين امر خدا ، همچنان در نسل‏هاى بعدىِ آنها جريان مى‏يابد تا سپرى شدن دنيا. بنا بر اين، وصىّ وصىّ محمّد ، چه كسى است؟ گفت: حسن ، سپس حسين ، پسران محمّد ، و همچنان اوصيا را ادامه داد تا رسيد به صاحب الزمان عليه السلام. آن گاه مرا از آنچه رخ داده (غيبت امام) آگاه ساخت و از آن پس ، تمام همّ و غم من اين بود كه به ناحيه‏[ى مقدّسه ]بروم.
ابو سعيد در سال دويست و شصت و چهار به قم آمد و همنشين ياران ما شد و با آنها به بغداد رفت. او در اين سفر ، همراهى از اهالى سند داشت كه با او همكيش بود.
عامرى افزود: غانم به من گفت: من از بعضى از اخلاق و رفتارهاى همسفرم خوشم نيامد. از اين رو از او جدا شدم. از بغداد به عبّاسيه رفتم تا براى نماز آماده شوم و نماز بگزارم.
همين طور كه ايستاده بودم و به مقصودم از اين سفر فكر مى‏كردم، ناگهان ديدم شخصى آمد و گفت: تو فلانى هستى؟ و نام هندى او را برد .۱ گفتم: بله. گفت: مولايت تو را احضار كرده است. من با او رفتم. مدام مرا از كوچه‏اى به كوچه‏اى مى‏برد تا اين كه به سرايى و بستانى رسيد. ديدم امام عليه السلام نشسته است. به زبان هندى فرمود: «خوش آمدى فلانى ! حالت چه طور است؟ حال فلانى و فلانى چه طور بود؟» تا هر چهل نفر را اسم بُرد و از حال يكايك آنها پرسيد. آن گاه از آنچه ميان ما گذشته بود ، به من خبر داد و همه اينها به زبان هندى بود.
سپس فرمود: «مى‏خواستى با قمى‏ها به حج بروى؟» .

1.در مرآة العقول (ج ۶ ص ۱۷۸) آمده : عبارت «نام هندى او»، از عامرى است، يعنى : نام هندى او را گفت .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9498
صفحه از 432
پرینت  ارسال به