يُجِيبُ...) به حضرت زهرا عليها السلام متوسل شوند و امام زمان را بخوانند. با خواندن دعاى فرج، دلها شكست و حالى پيدا شد و نسيم فرجى وزيدن گرفت.
با مشورت راننده و شخص همراه به خيابان اصلى رفتيم و توقف كرديم تا روز فرا برسد. چون عرفات در آن زمان، روشنايى كافى نداشت، جدا شدن از كاروان، هم براى ما جدّى و نگران كننده بود و هم براى گروه برادران، و از همه بيشتر براى مدير.
همين طور كه در بالاى باربند در خيابان اصلى حركت مىكرديم، شخص شريفى كه آثار عظمت بر جبينش هويدا بود، مقابل ماشين آشكار شد و به راننده فرمان داد «إلى هُنا (به اين طرف)» يا «مِن هُنا حَرِّك (از اين طرف حركت كن)» و مانع ما از حركت به مسيرى شد كه تصميم داشتيم برويم. راننده پياده شد و اصرار كرد كه او مانع حركت ما نشود، ولى او با صورتى باز و تبسّم بر لب جمله «مِن هُنا (از اين طرف)» را تكرار مىكرد.
من پياده شدم و خود را به عنوان هادى جمعيت معرفى كردم و دستش را گرفتم تا ببوسم. ضمن اين كه اجازه نداد، فرمود: «إلى هُنا حَرِّكوا» و چند بار تكرار كرد. مجبور شديم به سمتى كه ايشان هدايت مىكرد، ادامه مسير بدهيم. با عوض كردن يك دنده و طى كردن مسافت كوتاهى، خود را مقابل خيمه هايمان ديديم، و من در حالى كه مى گريستم، با مدير گروه - كه فرياد مىزد - روبه رو شدم. پس از چند لحظه به خودم آمدم و نگاهى به پشت سرم انداختم؛ اما كسى را نديدم!
۵ / ۱۶
امداد غيبى در مِنا
امام جمعه سابق طُرقبه مشهد، مرحوم حجّة الإسلام و المسلمين على اصغر عطايى خراسانى۱ گفت: