كسانى كه سابقه بيشترى دارند، مىدانند كه در گذشته راه جحفه مانند الان آسفالت نبود بلكه شنى بود و حركت از اين مسير به ويژه شبها خطر بسيار داشت. به هر حال، از مديران دو كاروان ديگر تقاضا كردم كه همگى با هم حركت كنيم تا اگر حادثهاى رخ داد، يكديگر را يارى كنيم.
نُه ماشين بوديم كه بايد نُه كيلومتر راه را طى مىكرديم و در بعضى از جاها، زير جاده به ارتفاع حدود پنج متر شن بود؛ نه از برق خبرى بود و نه از امكانات ديگر. پس از طى دو كيلومتر، يكى از ماشينها كه خانمها را سوار كرده بود، در شن فرو رفت. مجبور شديم مسافران آن را به ماشينهاى ديگر منتقل كنيم. پس از طى دو كيلومتر ديگر، ماشين ديگرى هم در شن فرو رفت و چارهاى جز آمدن جرثقيل و خارج كردن ماشين از لابه لاى شنها نبود. ما سه مدير كاروان نگران و مضطرب بوديم و امكان سوار كردن صد نفر با يك ماشين هم وجود نداشت.
در همين حال، ناگهان نور چراغ وانتى ما را متوجه خود كرد. وانت، نزديك آمد و راننده آن گفت: راهى كه مىرويد، اشتباه است. به دنبال من حركت كنيد تا راه را نشان دهم.
به دنبال او راه افتاديم و به جادهاى رسيديم كه گويا از قبل سنگ چين شده و آماده براى حركت ماشين بود. به راحتى به نزديك مسجد رسيديم و نفهميديم كه آن شخص كه بود و چگونه در وسط بيابان، ما را يافت و هدايت كرد.
بى شك حالت اضطرارى كه پيدا كرده بوديم و دلها همگى متوجه آقا امام زمان(عج) شده بود، در خلاصى از اين گرفتارى مؤثر بود.۱