گشتن تا دعا را از او بپرسم، هر چه گشتم فايدهاى نداشت و آقا را نديدم. يك مرتبه يادم آمد كه آن آقا اسم مرا برد! افسوس خوردم و فهميدم كه او را نخواهم يافت.
تاكسى گرفتم و با بى بى زهرا به هتل برگشتيم. هم زمان با برگشتن ما آقاى رضوى هم با زائران برگشتند.
۵ / ۱۲
تشرّف در راه مسجد الحرام
دوست عزيزم حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ هادى مروى رحمه اللَّه در مكه نقل كرد:
مرحوم آية اللَّه شيخ راضى نجفى تبريزى، ابوالزوجه شهيد حاج شيخ عباس شيرازى ،۱ از شنيدن خبر شهادت ايشان، بسيار ناراحت شد و تا مدتها گريه مىكرد و مىگفت: نمىتوانم شهادت حاج شيخ عباس شيرازى را باور كنم.
زمينهاى فراهم شد كه ايشان به حج مشرف شد. پس از بازگشت، داستانى را نقل كرد كه در مجلس ترحيم وى نقل كردم. او گفت:
خداوند عنايت كرد و در كاروانى كه نزديك حرم مستقر بود، قرار گرفتم (چون پايش ناراحت بود و با عصا راه مى رفت). بين ساعت نُه تا ده كه وقت خلوتى است، به مسجدالحرام مىرفتم.
روزهاى هفتم و هشتم ذى حجّه بود و همه زائران به مكه آمده بودند و خيابانها شلوغ بود. يك بار كه به طرف حرم مىرفتم، ديدم هيچ كس در خيابان نيست. ماشين ديده مىشود، ولى كسى در داخل آنها نيست. از اين كه چرا اين