289
دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم

يا ابا القاسم ادركنى! نعره مى‏زدم.
ساعت حدود يازده شده بود و هوا به شدت گرم بود. كم كم ترددها تمام مى‏شد و فقط برخى از هندى ها، پاكستانى‏ها و افغانى‏ها از بالا به پايين مى‏آمدند، آن هم خيلى كم، ولى من فقط متوجه بى بى زهرا بودم و گريه مى‏كردم.
يك وقت آقايى با لباس و شال هندى - كه برخلاف هندى‏ها كه صورتى تيره و گندمگون داشتند، ايشان صورت سرخ و سفيد داشت - از بالا آمد، به من كه رسيد، دستى بر شانه من گذاشت و فرمود:
آسيد يحيى! چرا فرياد مى‏زنى؟ چرا ناراحتى؟
من اصلاً متوجه نشدم كه اسم مرا بردند، فقط به بى بى زهرا اشاره كردم و گفتم: اين خانم چند مرتبه غش كرده و نمى‏دانم چه كنم.
لبخندى زد، متوجه بى بى زهرا شد و فرمود: آسيد يحيى! خيلى زحمت كشيدى، خدا اجرت را زياد كند، غصه نخور، الآن دعايى مى‏خوانم خوب مى‏شود.
زير لب زمزمه‏اى كرد و به طرف بى بى زهرا دميد و به طرف پايين حركت كرد. من فقط نگاهم به بى بى زهرا بود، يك وقت بلند شد و گفت: آقا امروز شما را اذيت كردم، برويم.
گفتم: بى بى چوب را بگير.
گفت: لازم ندارم، من مشكلى ندارم و به طرف پايين حركت كرد.
هر چه داد زدم: بى بى نيفتى! آرام به من گفت: مواظب باش خودت نيفتى و به سرعت به طرف پايين مى‏رفت و التماس من فايده‏اى نداشت. آمديم تا ميدان مَوقِف سيارات،۱ پايين كوه.
به فكرم افتاد كه‏اى كاش آن دعا را ياد گرفته بودم، شروع كردم دنبال آن آقا

1.توقّفگاه خودروها .


دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
288

غش كرده و افتاده و ما هيچ كمكى نتوانستيم انجام دهيم؛ زيرا ما پروازمان ساعت دوازده شب است و بايد برويم تهران، اگر تا نيم ساعت ديگر به اين خانم نرسيد مى‏ميرد.
من از آن‏ها تشكر كردم و به سرعت به طرف بالاى كوه حركت كردم. البته بسيار خسته بودم، چون يك مرتبه با زائران رفته بودم و براى مرتبه دوم تا نيمه كوه را رفته و برگشته بودم. اين دفعه هم با دلهره و آخرين توان به طرف بالا رفتم.
وقتى رسيدم ديدم سيده افتاده و صورتش سياه شده است. وضع بسيار بدى داشت، اوّل يك شيشه آب سرد را روى سر و صورت و بدنش خالى كردم و از حضرت صاحب الزمان عليه السلام استمداد كردم. يك وقت چشم باز كرد و گفت: چه كسى هستى؟
گفتم: بى بى زهرا! حسينى هستم.
گفت: آقا ببخشيد هم خودم را به زحمت انداختم و هم شما را.
بلند شد و نشست، آب توى دستش ريختم، گفتم به صورت بزن. مقدارى محلول قند و نمك به او دادم و خورد و چادر و روسرى را با آب خنك خيس كرد و بلند شد. يك چوب پيدا كردم و به دستش دادم كه عصا قرار دهد و خودم وسط چوب را گرفتم و او قدم به قدم پايين مى‏آمد و من هم قدم به قدم قهقرا به پايين مى‏آمدم.
شايد دويست متر پايين آمده بوديم كه مجدداً غش كرد. با مقوّا روى او را سايه كردم و با آب به سر و صورت او پاشيدم. صدايش زدم، مجدّد به هوش آمد و مقدارى نوشابه به او دادم و به همان كيفيت به طرف پايين حركت كرديم. مقدارى پايين آمديم، شايد دويست متر، دوباره خود را به كنار سنگى كشيد و از حال رفت.
من كه ديگر طاقتى نداشتم رو به كعبه كردم و حضرت صاحب الزمان(عج) را با آخرين نفس صدا زدم: يا صاحب الزمان ادركنى! يا ابا صالح المهدى ادركنى!

  • نام منبع :
    دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ جلد پنجم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری محمّد کاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9838
صفحه از 432
پرینت  ارسال به